مادرم را که کشتم12ساعت خوابیدم؛وقتی بیدار شدم به جنازه اش سر زدم و دوباره رفتم خوابیدم - خبر آنلاین
سایر منابع:
سایر خبرها
قتل مادر بخاطر پول سیگار
.... سپهر جوابی نداد و من وحشت زده او را کنار زدم و قدم در خانه گذاشتم. شروع کردم به دنبال مادرم گشتن تا اینکه با جسد او در آشپزخانه مواجه شدم. برادرم مدت ها بود که مشکلات روحی داشت و تحت درمان بود و حتی مدتی در بیمارستان روانی بستری شده بود، با این حال هرگز فکرش را نمی کردم به مادرم آسیبی برساند. قاتل در محل جنایت گفته های دختر مقتول نشان می داد که کسی جز پسر مقتول، عامل ...
پسر از قصاص پدر گذشت
خودم است و هرطوری راحت باشم زندگی می کنم اگر ناراحتی از من جدا شو. این حرفهایش مثل پتک بر سرم کوبیده شد و به یکباره باهم درگیر شدیم. ناگهان با چاقو ضربه ای به او زدم که کشته شد بعد هم جسدش را مثله کردم و از خانه بیرون بردم. سپس وکیل مدافع متهم در جایگاه حاضر شد و دفاعیات خود را مطرح کرد و خواستار تخفیف در مجازات متهم شد. بعد از گفته های متهم قضات برای صدور رأی وارد شور شدند. ...
مرگ قاتل دختر بچه 10 ساله در زندان
حادثه 24 - رسیدگی به پرونده مرد جنایتکاری که از 13 سال قبل به اتهام قتل یک دختر بچه در زندان بود با مرگ وی در زندان وارد مرحله تازه ای شد. در سال 86 گزارش آتش سوزی یک خانه به امدادگران آتش نشانی رسید آنها پس از خاموش کردن آتش جسد دختر بچه 10 ساله خانواده را پیدا کردند. مأموران در ابتدا فکر می کردند وی بر اثر آتش سوزی فوت کرده است اما بعد از انتقال جسد به پزشکی قانونی و بررسی کارشناسان این ...
کیوان دوست صمیمی ام وارد زندگی خواهرم شده بود / مینا شوهر داشت ! + عکس
یکبار مقتول را به گاراژ برادرم بردم و همراه برادرم او را تهدید کردیم تا دست از اشتباهش بردارد، اما باز هم بی فایده بود. متهم در خصوص قتل گفت: ساعت 11 شب بود که با خودروی 405 پدرم جلوی در خانه مقتول رفتم. نزدیک خانه آنها بودم که مقتول را دیدم. سوار ماشین شد. در ماشین دوباره حرف مینا پیش آمد و خواست ادامه صحبت ها در خانه آنها باشد، به همین خاطر از من دعوت کرد به خانه آنها بروم. ...
خودکشی مادر و پسر 9 ساله اش با قرص برنج / در زرند رخ داد
شدن تلفن پسرم به خانه و تلفن همراه زنم زنگ زدم که جواب نداد و سریع محل کارم را ترک کرده و به خانه بازگشتم که با صحنه عجیبی رو به رو شدم. پسرم در اتاق افتاده و بدحال بود. از سویی همسرم نیز نیمه جان آن طرف تر افتاده بود. پسرم می گفت دل درد داشته و مادرش به او قرص داده تا با خوردن آن دردش از بین برود که یکدفعه حالش بد شده است. من نیز هردویشان را به بیمارستان زرند و بعد به بیمارستانی در کرمان بردم که ...
راز قتل وحشتناک دختر 10 ساله در آتش سوزی عمدی خانه لو رفت
...؛ وقتی مأموران آمدند گفتند بچه مرده است. وقتی پزشکی قانونی اعلام کرد نگار، دختربچه 10ساله بر اثر فشار بر عناصر حیاتی گردنش جانش را از دست داده است، بازپرس متوجه شد با یک قتل فجیع روبه روست؛ چراکه گزارش آتش نشانی هم حکایت از آن داشت که آتش سوزی عمدی رخ داده است. بررسی ها نشان داد شب حادثه یکی از دوستان پدر نگار به نام سامان در خانه بوده است؛ ضمن اینکه مقداری طلا و پول ...
جنایت با تانک در یکشنبه سیاه
ایران و آمریکا یا جاهایی که در ارتباط با خارجی ها بود را هم آتش زده اند. این درگیری ها تا نزدیکی های غروب ادامه داشت. کم کم که هوا تاریک شد مردم هم پراکنده شدند. من هم حرکت کردم طرف خانه . معمولا خانه که می رسیدم، برای مادرم و بچه ها از اتفاقات آن روز تعریف می کردم که این جوری شد، آن جوری شد. مادرم بعضی وقت ها دلواپس می شد اما چون می دانست من آدمی نیستم که اگر بگوید نرو، به حرفش گوش کنم، تنها می ...
اولین عبارت امام خمینی پس از لغو حکومت نظامی / شهیدی که رژیم پهلوی را خلع سلاح کرد / عملیات ضد کودتا ...
فرمان حکومت نظامی به دستور امام می گوید: در روز 21 بهمن، ناگهان دولت بختیار به مدت 24 ساعت، اعلام حکومت نظامی کرد. من در آن هنگام قصد رفتن به سمت منزل و دفتر کارم را داشتم، به همین منظور از مدرسه رفاه بیرون آمده بودم و خبر را شنیدم. از همان جا به کمیته استقبال زنگ زدم و اخبار را پرسیدم. گفتند منتظر اعلام نظر امام هستیم. حدود یک ساعت بعد گفتند که امام فرموده اند حکومت نظامی قانونی نبوده و باید لغو شود ...
فجر 42| شرط مبارز انقلابی برای حمله به مامور ساواک/ ورزش می کنم به خاطر امام!
شهربانی و فرمانده عملیات حکومت نظامی. وقتی مادرم می رود بالای سرش می بیند ملحفه ای روی برادرم هست. وقتی کنار می زند می بیند دست و پای حسن به تخت بسته شده. اعتراض می کند اما ماموران به او می گویند ساکت شو. بعد از چند روز خبر دادند حسن شهید شده و گفتند تا زمانی که پول گلوله را ندهید، جسد را تحویل نمی دهیم. با مشکلات زیاد پیکر را تحویل دادند. فارس به مناسبت فجر 42 مطالب دیگری هم دارد که می توانید در صفحات گوناگون آن ها را دنبال کنید. انتهای پیام/ ...
قتل فجیع یک زن در پایتخت به دلیل خالکوبی!
اظهاراتش در دادگاه گفت: وقتی خالکوبی را دیدم، آن قدر عصبانی شدم که درگیری بالا گرفت. او من را با گردوشکن می زد و من هم با ضربه چاقو او را زدم و به قتل رساندم. بعد جسد را مثله کردم تا بتوانم از خانه بیرون ببرم و پنهان کنم. متهم ادامه داد: من همه چیز را به خانواده همسرم هم گفته بودم و آن ها می دانستند سیمین چه کار هایی می کند؛ اما هیچ یک از ما نمی توانستیم جلوی او را بگیریم و به حرف ما گوش ...
همسرکشی به خاطرخالکوبی
.... تو که می دانی من دوستت دارم؛ اما باز هم جواب سربالا داد. متهم در ادامه اظهاراتش در دادگاه گفت: وقتی خالکوبی را دیدم، آن قدر عصبانی شدم که درگیری بالا گرفت. او من را با گردوشکن می زد و من هم با ضربه چاقو او را زدم و به قتل رساندم. بعد جسد را مثله کردم تا بتوانم از خانه بیرون ببرم و پنهان کنم. متهم ادامه داد: من همه چیز را به خانواده همسرم هم گفته بودم و آن ها می دانستند ...
بازخوانی جنایت هولناک 22 بهمن 68 در همدان
بوعلی حرکت کردیم. وی ادامه می دهد: با ماشین نیروی انتظامی به بانک کشاورزی آرامگاه رسیدم، جمعیت زیادی در جلوی بانک ایستاده بودند که نیروهای انتظامی راه را باز کردند و ما توانستیم وارد بانک شویم. مستقیم به صندوق نسوز همدان(نگهداری پول) رفتیم و در آنجا نخستین صحنه ای که با آن مواجه شدم، جسد رئیس بانک(شهید نفیسی) به همراه پسر کوچکش غرق در خون بود که در این هنگام حال من بهم خورد. این ...
انتقاد از شاه و شهربانی ممنوع بود
با نوشتن مطلبی درباره یکی از چریک ها به نام احمد زیبرم، این ادعای ساواک را رد کردم. این فرد بعد از ورود به خانه ای، برای این که به اهالی خانه آسیبی وارد نشود، آنها را به زیرزمین برد. از آنها چادر و ظرفی گرفت و پول آن را داد. من نوشتم این افراد خرابکار نیستند. عراق آن زمان با ایران مشکل داشت و رادیو بغداد گزارش مرا خواند و به خاطر این گزارش به ساواک احضار شدم و بعد از آن بازداشتم کردند. بعد از چاپ ...
می توانم هر نقشی را در هر ژانری بازی کنم
، روحیه می گرفتیم. در ابتدا وقتی خانم آبیار این نقش را برایم تعریف کرد، رویم نشد به ایشان بگویم که این نقش برای من سخت است و نمی توانم قبول کنم. چند روز بعد به یکی از عوامل زنگ زدم و گفتم من از پس این کار برنمی آیم، روزی سه ساعت گریم و شبکاری برای من سخت است. ایشان مرا راضی کرد ولی برای من خیلی مراعات کردند و زمانی که شبکاری داشتیم، سکانس های مرا زودتر از بقیه می گرفتند تا بتوانم استراحت کنم ...
انقلاب او را برای جبهه ساخت
مصاحبه می شد فهمید. او تعریف می کند: همان هفته اول که به جبهه رفتم او حالش بد می شود و هفته بعدش هم از دنیا می رود، هیچ کس به من چیزی نگفت.دو ماه بعد خواب دیدم به خانه مادربزرگم رفته ام. خانه اش تعزیه است از خواهرم پرسیدم مراسم کیست؟ گفت خانم جان؛ فردایش زنگ زدم گفتم چرا چیزی به من نگفتید گفتند دو ماه قبل فوت کرده است. دلش برای جبهه رفت گویا دهه60، انقلابی درونی برای سید مهدی بود ...
آسمان زیر پای ببرهای اف-5!
در روزنامه سنجش اسممان را پیدا می کردیم. من با هزار زحمت صبح بیرون زدم و در شهر درندشت تهران گشتم و روزنامه را پیدا کردم. حسش هنوز در ذهنم مانده است. حدود ساعت 15 بود با یک جعبه شیرینی پیش خانواده رفتم که منتظر بودند. آنجا خبر از گوشی همراه هم نبود که بخواهم خبر بدهم. عبور از سد 82 معاینه پزشکی ! عبور از سد کنکور، گذر از یک گذرگاه سخت است؛ ولی پایان راه نیست. پس از آن، تازه گام ...
قاتل تهرانی نزدیکی جسد مادرش خوابید / قتل مادر با 15ضربه چاقو + عکس
قتل مادرش اعتراف کرد. خواهر مسعود در حالیکه اشک می ریخت به ماموران گفت: ساعت 12 بود که همراه فرزندم به خانه مادرم آمدم، هرچه در خانه را به صدا در آوردم کسی جواب نمی داد، آنقدر به در کوبیدم و برادر و مادرم را صدا زدم تا اینکه برادرم با چهره ای خواب آلود به جلوی در آمد و در را برای من باز کرد. وی افزود: وقتی وارد خانه شدم با جسد مادرم که غرق خون روی زمین افتاده در وسط آشپزخانه ...
اعتراف پسر بیمار به قتل مادرش
موضوع قتل را به پلیس خبر داده بود، گفت: مادرم همراه برادرم در این خانه زندگی می کردند. شب قبل با مادرم تماس گرفتم، اما جوابم را نداد درحالی که نگرانش بودم ساعتی قبل به در خانه شان آمدم و هر چه در را کوبیدم کسی در را باز نکرد. بالاخره آنقدر مشت به در زدم که برادرم حامد در را باز کرد. با ناراحتی از او سؤال کردم مادر کجاست که جوابی نداد. وقتی وارد آشپزخانه شدم با جسد مادرم مواجه شدم ...
مرگ قاتل در زندان
، پرونده با موضوع قتل عمد تشکیل شد و مهران بنا به توضیحات مادر نیلوفر به عنوان اولین مظنون تحت تعقیب قرار گرفت. او که مهندس نقشه کشی بود مدتی بعد از حادثه شناسایی و بازداشت شد. مهران 33 ساله به قتل با انگیزه سرقت اعتراف کرد و در بازجویی ها گفت: سال ها با پدر مقتول که کیان نام داشت دوست بودم. می دانستم وضع مالی خوبی دارد به همین خاطر وقتی به مشکل مالی خوردم وسوسه شدم از خانه او سرقت کنم. متهم ...
هنر علی براتی کجوان به کلمه درآوردن روایت های انقلاب و جنگ است
...، حاج غروی نماز مغرب و عشا را می خواند و پسرش، محسن غرویان، هم به مسجد می آمد و من مکبری می کردم. بعد ها در زمینه های دیگر فعال شدم. با الگوگرفتن از گروه ها و تشکل ها، انجمن اسلامی والعصر را تشکیل دادیم. افراد زیادی را به این مجموعه کشاندم و خیلی هم مجموعه فعالی شد. در خیابان مفتح مغازه ای اجاره کرده بودم با ماهی 25 هزار تومان کرایه. پول رنگ و اجاره را مادرم می داد. بعد ها بخشی ...
گفتگو با حجت الاسلام طاووسی از مبارزان انقلابی مشهد
عکس شاه که بالای منبر قرار گرفته بود؛ با خود گفتم از همین جا باید شروع کرد؛ از روحانی مسجد خواستم آن را پاره کند، ولی ترسید. گفتم من هم می ترسم؛ اما آخرش که چه؟ بالاخره باید این مزدور آمریکایی را ذلیل و از کشور بیرون کنیم. بعد هم خودم عکس را پاره کردم. همهمه ای بین جمعیت حاضر که حدود 300 نفری می شدند، افتاد. مراسم دعا را به هم زده و از ترس فرار کردند. من هم که می دانستم مردم یا طرفدار ...
دو گرم شیشه برای هر باتری سرقتی!
از طبس به مشهد مهاجرت کردم. چند کلاس سواد داری؟ تا مقطع دیپلم تحصیل کردم. فرزند طلاقی؟ نه، پدر و مادرم با هم زندگی می کنند. چرا ادامه تحصیل ندادی؟ بعد از دیپلم معتاد شدم و دیگر درس نخواندم. خلافکاری را از چه زمانی شروع کردی؟ از سال آخر دبیرستان، قبل از آن بزرگ ترین خلافم کشیدن سیگار بود. آرزو داشتی چه کاره شوی؟ از دوران نوجوانی قصد داشتم روزی مهندس نقشه کشی شوم اما ...
بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی
همراه با چند نفر و وارد پادگان شدیم و حدود 8 نفر را دست بسته به تهران آوردیم 8 نفر که اسامی آنها را قبلاً به ما داده بودند در مسیر از آنها پذیرایی کردیم صبحانه و نهار به آنها دادیم. مادرم قاتل برادرم را بخشید وقتی آنها را به شهرری آوردیم شعارنوشته هایی را آماده کرده بودیم با این مضمون که اینها قاتلان شهدای شهرری هستند. آنها را تحویل دادگاه انقلاب دادیم از آن 8 نفر دو نفر ...
فرمانده ای که نامش لرزه بر اندام کومله و دموکرات می انداخت + تصاویر
و مردم بسیار رئوف و مهربانی بود. به عنوان فرمانده گاهی وقت ها ناراحت می شد و می گفت: آقای ملکی باید با این نیرو به دلیل برخورد شود، بعد از یکی دو ساعت از طریق تلفن های صحرایی زنگ می زد و خواستار بخشش آن نیرو می شد. شهید ابراهیم فرمانده گردان حضرت رسوال الله سروآباد بود و همیشه ضدانقلاب از این شهید و گردانش می ترسیدند. کار این گردان که متشکل از نیرو های بومی و ...