آخرین اظهارات قاتل "ستایش نی ریزی" پیش از اعدام - پول نیوز
سایر منابع:
سایر خبرها
شهدای مدافع حرم از ناموس امام حسین(ع)دفاع می کنند
قرآن برای رفتن به جبهه رد کردم، 31 سال از بهروز بی خبر بودم، در خانه مان موزه ای درست کرده و عکس ها و وسایل پسرم را در آن گذاشته بودم، خانه را نذاشتم بسازنند می گفتم بچه ام بهروز بر می گردد یه وقت، خونه رو پیدا نمی کند. بالاخره هم آمد، تشییع پیکر باشکوهی بود، قاب عکس پدرش را روی تابوتش گذاشتیم... و بعد با حس مادرانه ای می گوید: بهروزم الان 52 ساله است. این اولین باری بود که شهید بهروز ...
زنی که پس از رابطه نامشروع با یک مرد از او خواست همسرش را طلاق دهد،به قیمت جانش تمام شد
ماجرای پیدا شدن جسد می گذشت سرانجام کارآگاهان درتجسس های ویژه جنایی ردی از یک مرد جوان دراین ماجرا به دست آوردند.آنها سپس درعملیاتی ضربتی متهم 37ساله را بازداشت کردند.او نیز در بازجویی های فنی اقرار کرد حدود 2 ماه قبل با مقتول آشنا شده و با وجود داشتن همسر با وی رابطه پنهانی داشته است. وی گفت: فریبا شب حادثه زمانی که همسرم در خانه نبود به دیدنم آمد و با داد و فریاد از من خواست هرچه ...
5 مرد، اسیر دسیسه زن جوان
را خفه کرده اند.همسر مقتول در اعتراف هایش گفت: به خاطر مشکلات مختلف خانوادگی از همسرم خسته شده بودم تا اینکه با مردی به نام بهنام ، آشنا شدم و به او علاقه پیدا کردم.بارها از همسرم خواستم طلاقم بدهد اما او به هیچ عنوان قبول نمی کرد. تا اینکه موضوع را با بهنام در میان گذاشتم. او هم به دیدن شوهرم رفت تا راضی اش کند که طلاقم بدهد اما نتوانست. تا اینکه من و مرد دلخواهم نقشه قتل شوهرم را ...
برای رفتن به سوریه خودم را بازنشسته کردم
هم بیشتر بود. من وقتی در جاده به سمت خط مقدم می رفتم. شهید دستواره برمی گشت. یادم می آید برای موتورش اتفاقی افتاد که لاستیکش ترکید و بدجوری زمین خورد. من از قد و قواره اش فهمیدم سید رضا پشت موتور است. برگشت و به من گفت: یک جلسه داریم که باید بروم من ایشان را سمت قرارگاه نور بردم. از در قرارگاه که وارد شدیم به خاطر کلاه نشناختند. به محض اینکه کلاه را از سرش برداشت گفتند: وای دوباره لات های تهران ...
موسیقی های من از صدقه سر رزمنده هاست/ متاسفانه همه چیزمان فرق کرده
کرده و به گونه ای شده که می توان برای ازدواج ها زمان مشخص کرد به نظرم وقتی عشقه نیست؛ آن اثر هنری هم ماندگار نمی شود شما باید عاشق باشید و عاشقانه به آن کاری که می کنید دل ببندید تا بتوانید کار ماندگاری را از خود به جای بگذارید وگرنه اگر قرار باشد فقط به خاطر پول اثری ساخته شود فیلم ها می آیند و می روند و نه کسی یاد فیلم می افتد نه یاد موسیقی اش و با اینکه جایزه و سیمرغ بلورین هم می گیرد اما ماندگار ...
سیدمحمد غرضی: یقه حاج احمد آقا را گرفتم و گفتم به امام زمان اگر بگذارید بنی صدر رئیس جمهور شود...
روایت را عوض کردند. در ادامه نشست سید محمدغرضی به اتفاقات پیش از جنگ پرداخت و گفت:قبل از بهمن 58 من به خوزستان رفتم. تمام نیروهایی که با انقلاب زاویه داشتند در خوزستان فعال بودند. من وقتی به خوزستان رفتم تعداد کمی در استانداری بودند، معاون سیاسی نداشتند و هر روز یک جایی منفجر میشد. دو ماه بعد من خدمت امام امدم و فرمودند آنجا چه خبر بود.؟من گفتم امام خبری نیست. گفتند پس اتفاقاتی که می ...
شهید حاج محمدابراهیم همت،سردار عاشورایی که در جریان عملیات خیبر مقاومت کردو مانع بازپسگیری جزیره مجنون شد
.... مدام می گرفت: من مطمئن باشم حالت خوب است؟ زنده ای هنوز؟ بچه هم زنده است؟ گفتم: خیالت راحت همه چیز مثل قبل است. همان روز، عصر مهدی به دنیا آمد و چهار روز بعد ابراهیم آمد. بدون اینکه سراغ بچه برود، آمد پیش من گفت: تو حالت خوب است ژیلا؟ چیزی کم و کسر نداری بروم برات بخرم؟ گفتم: احوال بچه را نمی پرسی. گفت: تا خیالم از تو راحت نشود نه.وقتی به خانه می آمد دیگر حق نداشتم کاری انجام دهم، همه کارها ...
مدیرعامل سابق استقلال پرسپولیسی تیر بود و استقلال را به خاک سیاه نشاند!
! مصاحبه های من موجود است و بارها بعد از جلسه با او گفتم که افشارزاده از هیچ چیزی خبر ندارد. هر وقت به باشگاه رفتم و از او در مورد اتفاقات پرسیدم او گفت من نمی دانم! مگر می شود مدیر یک باشگاه خبر نداشته باشد که چه اتفاقاتی می افتد؟ آقای افشارزاده نکند مدیرعامل پرسپولیس بودی که از اتفاقات باشگاه خبر نداشتی؟! روشن تاکید کرد: آقایان در آکادمی مدیریت ایشان هزار کار انجام دادند که فایل صوتی ...
رحیمی: برای هرچه خواسته ام قاطعانه جنگیده ام/ از پارالمپیک لندن خودم را روی سکوی ریو می دیدم
سکو برویم و خوشبختانه این اتفاق افتاد و دو نشان ارزشمند طلا و برنز ریکرو انفرادی به من و ابراهیم رنجبر رسید و آرزوی دیرینه ام که طنین انداز شدن سرود ملی کشورم در پارالمپیک توسط خودم بود، به وقوع پیوست. رحیمی ادامه داد: روز فینال و بعد از تمام شدن بازی هم باز خیالم راحت نشده بود و برای امتیاز بیشتر تلاش می کردم. دو بار در فینال توانستم به حداکثر امتیاز دست پیدا کنم و این مساله مورد توجه ...
ناگفته هایی از شهدای دشت ذوالفقاری
حقوقش را نصف می کند. اما او دفاع از کشور را در اولویت می دانست و سرانجام به شهادت رسید. سربازان مقتضی 56 با وجود اینکه اکثر زن و بچه داشتند، شجاعت های بسیاری در میدان نبرد از خود نشان دادند و در نهایت برخی از آنها در دشت ذوالفقاری و باقی در سال های بعد از جنگ به شهادت رسیدند. اگر امام نبود پسرم را اعدام می کردند سنگر قبر مادر دو شهید مزین به نام مادر شهر حاج ...
قتل هنگام فرار
متهم حاضر در دادگاه به دلیل سرقت ماشین و قتل خواستار رسیدگی به این پرونده شد. سپس پدر و مادر مقتول در جایگاه حاضر و خواستار صدور حکم قصاص شدند. پدر مقتول گفت: من و همسرم به دلیل فوت یکی از اقوام به شهرستان رفته بودیم و اصلا در جریان نبودیم که چه اتفاقی افتاده است. روز حادثه برای اینکه از بچه هایم خبر بگیرم با خانه تماس گرفتم اما کسی گوشی را بر نداشت. با تلفن همراه پسرم کامران تماس ...
سینما به دفاع مقدس ادای دین نکرد
طور که دریا، بزرگی اش را به این مردم داده است. آغوش باز مردم جنوب و مهربانی آنها همه به دلیل اقلیمی است که مردم در آن زندگی می کنند. این آب و هوا تاثیری در رویاها و اهداف شما داشت که نویسندگی، بازیگری و کارگردانی را به عنوان حرفه انتخاب کردید؟ وقتی مهدکودک می رفتم، قرار شد نمایش شنگول و منگول را اجرا کنیم، نقش حبه انگور را به من دادند، باید از توی ساعت بیرون می آمدم و گریه کنان ...
ناگفته های بدشناس ترین وزنه بردار دنیا
پیش می رفت من زودتر از این و همان روز مسابقه قهرمان المپیک می شدم. آن زمان چند سالت بود؟ 19 سال. در لندن وزنه های خوبی هم زدی. بله دقیقا من وزنه های خوبی زده بودم ولی متاسفانه بعضی افراد می خواهند این مساله را کم رنگ کنند. وزنه هایی که من در روز مسابقه زدم به جز همان دوره در همه دوره ای المپیک مدال داشت. خیلی جالبه شما می دانید که ورزش هایی چون وزنه برداری، شنا ...
پاراگراف کتاب (88)
تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند. چهل نامه کوتاه به همسرم | نادر ابراهیمی دنیا زندان نیست؛ دنیا مدرسه است و ما دانش آموزان خُردِ بی خردی هستیم که هر روز، هر ماه و هرسال بعد از تحمل رنج خواندن و دانستن، آزمایش می شویم. و هرگز نپنداریم که دنیا کلافی سر در گم و مغشوش است! اما به قول مارک تواین: باید هوشیار باشیم که از هر تجربه، فقط حکمتی را که در آن نهفته است کسب ...
گفت و گو با دختری که دربی را در استادیوم دید
ام نه. اگر خانواده ات نمی دانند، پس چطور حاضر می شوی و چطور می توانی این همه ساعت بیرون از خانه باشی؟ در خانه حاضر نمی شوم. بهشان می گویم که با دوستانم بیرون می رویم. کجا حاضر می شوی، خانه دوستانت؟ نه. در سرویس بهداشتی پارک ها. کسانی که آنجا هستند، تو را می بینند تعجب نمی کنند؟ چرا شوکه می شوند. دفعه اول در پارک نزدیک خانه مان حاضر ...
دردسر صیغه شدن پنهانی یک دختر جوان
.... یک سال از ازدواج پنهانی و موقت ما گذشته بود که فهمیدم باردار شده ام. نمی دانستم باید چه کار کنم. می ترسیدم مادرم بفهمد و نفرینم کند. بالاخره بعد از دو ماه به خاطر تغییر حالت و ویارهای شدید بارداری مجبور شدم به دکتر بروم. از بخت بدم روزی که به دکتر رفتم دوست مادرم آنجا بود و از طریق منشی دکتر که دخترخاله اش بود ماجرای بارداری مرا فهمید. دیگر رسوای خاص و عام شده بودم. وقتی مادرم از ...
باهنر: رئیس دولت اصلاحات گفت من فکر نمی کردم رئیس جمهور شوم!
آقای بوتو اعدام می کردند. در این 30 سال، احزاب آبروی هم را بردند و حتی در مقطعی کودتای نظامی شد و 10 سال این وضعیت ادامه داشت. در چنین فضای سیاسی، پاکستان تصمیم گرفت بمب هسته ای بسازد. نکته جالب اینجاست که هیچ کدام از این تغییرات نتوانست آن سیاست کلی را تغییر دهد. این مساله قابل تامل است. سخن من این است که سیاست های کلی نظام باید بسیار طولانی تر از یک دوره 4 ساله و 8 ساله باشد. ریشه این ...
عاشقی لب مرز
، گویی او هم بهت زده از خشونت و آدم کشی برای گالش خود می گریست. در این میان دکتر سنجقی3 در اواسط سال 62 برایم پیغام فرستاد که به منطقه 11 سپاه قرارگاه حمزه سیدالشهدا بروم. با همه خاطرات جاده های پرپیچ و خم، از شمال به تهران برگشتم؛ رفتم 10 متری سوم جوادیه، منزل مرحوم پدرم، نرگس و حسن و صالح را در خانه پدری گذاشتم. من با بوسیدن پدر و مادرم، خسته سوار ماشین رضا نقدی2 شدم. (نمی دانم چه شد که در این ...
آقای ایوبی نباید عذرخواهی کنی!/ رسول الله(ص) می گوید کسی که آبروی یک نفر را برده به جنگ خدا رفته است!
به اسم من! برای من حقوق زدند اما مالیات من را حساب نکردند. مالیات که جزو دریافتی من نیست. حقوق من در 34 ماه مدیریت ام 160 میلیون بوده و 120 میلیون دریافتی داشته ام که می شود ماهی کم تر از 4 میلیون تومان. یک سال بعد از اینکه من از موسسه رسانه ها رفتم. سه فیلم در دوره آقای ایوبی هر کدام به قیمت 80 میلیون تومان فروختم به آقای مسافر آستانه که رقم خارج از عرفی نبوده که اگر هم ...
صحبت های بهنوش بختیاری درباره فامیل های مذهبی اش!
بیرقی به من گفت این کار باعث می شود که متفاوت بازی نکنی. خلاصه به پلک زدن من هم کار داشت. من را وادار کرد به مجالس مولودی بروم. دو بار رفتم و چیزهای ریز آدم های حاضر در آنجا را به ذهنم سپردم. با همه این کارها روز اولی که جلوی دوربین رفتم خود ملیحه شده بودم. این اتفاق دوبار تا حالا برایم پیش آمده. یکی سر نمایش دور همی زنان شکسپیر که نقش کلئوپاترا را بازی می کردم و با پوشیدن لباس ها انگار روح او هم در ...
در گفت وگو با معصومه تاجیک، خواهر سه شهید دفاع مقدس مطرح شد: روایت 13 سال گمنامی شهیدی که تا لحظه آخر ...
به گزارش زنان کویر ، طنین یاس ، در بخش اول این گفت وگو " معصومه تاجیک" خواهرشهیدان علی اکبر، حسین و داوود تاجیک، روایت زندگی پدر و مادر و گوشه ای از خاطرات شهید جاویدالاثر علی اکبر را تعریف کرد. در این بخش به بازخوانی زندگی شهیدان حسین و داوود تاجیک می پردازیم. ازشهید حسین تاجیک، برایمان بگویید؟ حسین، از ابتدای تولد بسیار مظلوم و مهربان بود. از نظر چهره به پدرم شباهت داشت. بسیار به مسائل عقیدتی مخصوصا مس ...
با تأسی از حضرت زینب(س) داغ عزیزانم را تحمل می کنم/ بدحجابی؛ پاسخی شایسته به ایثار شهدا نیست
دریغ نمی کنم . وی به خاطره ای از فرزندان شهید خود اشاره کرد و گفت: هر دو فرزند من در قطعه 28 و در مجاورت یکدیگر دفن شده اند و این را از این باب گفتم که در واقع نزدیکی قبر دو فرزند شهیدم، خود معجزه ای از سوی پروردگار بوده است. داستان از این قرار بود: مهدی را در قطعه 28 دفن کردیم بعد از شهادت محسن دوست داشتیم او را هم در جوار برادر شهیدش دفن کنیم که زیارت مزار آنها برایمان راحت تر باشد ...
خانم بازیگر اولین دختر بوکس ایران +عکس
داشتم تمام می کردم که از طریق یکی از دوستانم در کلاس های بازیگری استاد سمندریان شرکت کردم. پس از گذراندن یک دوره کوتاه، اولین فیلم سینمایی را به نام طلاق به سبک ایرونی با آقای حامد کمیلی بازی کردم. آن زمان بازیگری برای من هدف نبود و بیشتر دنبال تجربه اندوزی بودم. هرچه جلوتر رفتم به بازیگری بیشتر علاقه مند شدم و به خودم گفتم بهتره در حرفه ای که وارد می شوم اطلاعات خود را بالا ببری و بعد شروع به ...
خواهرم قول داد ارتباطش را با دوستش قطع کند - به پدرم گفتم چه بلایی سر خواهرم آمده است
...> خواهرم قول داد با دوستش قطع رابطه کند و از کارهای اشتباهش دست بردارد. اما او روز بعد دوباره به همکلاسی اش زنگ زد. آنها در اتاق مشغول گفت وگو بودند و من مثل سیر و سرکه می جوشیدم. نمی دانستم چه کار کنم. موضوع را به پدرم اطلاع دادم و گفتم چه بلایی سر خواهرم آمده است. پدر و مادرم باور نمی کردند چه می شنوند. پدرم که از کوره در رفته بود با عصبانیت به اتاق او رفت و همه وسایلش را به هم ریخت ...
این بچه ها هم دانش آموز هستند
روستاهای مختلف می آورد. زیرا نه فضای مناسبی برای مدرسه استثنایی وجود دارد نه خانواده توان تامین هزینه ایاب و ذهاب را دارد. بیشتر این بچه ها در خانواده های کم درآمد زندگی می کنند که حتی امکان تهیه لباس برای فرزندان خود را ندارند. امسال قرار بود این مکان برای یک هنرستان برنامه ریزی شود اما تعداد دانش آموزان به حد نصاب نرسید و هنرستان تشکیل نشد. اینجا تا دو سه روز گذشته هم قرار بود هنرستان باشد. ...
اقدام باور نکردنی پدر مشهدی با پسر بچه اش
شروع به بهانه گیری کرد. عصبانی شدم و از او خواستم حاضر شود تا برای خرید کیف و لوازم تحریر به بازار برویم. وقتی به بالای پل رسیدیم، از او خواستم پیاده شود تا شهر را از آن بلندی ببیند. وقتی پیاده شد، او را در آغوش گرفته و به پایین پرت کردم. بعد به خانه بازگشتم و سناریوی ساختگی خودکشی را مطرح کردم. متهم پس از اعتراف به جنایت، برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت. منبع: جام جم ...
روشن:افشارزاده خودش پرسپولیسی بود!/3 سال با استقلال جام نگرفت حالا بگم بگم می کند
افشارزاده دیگر این شکلی خودش را تبرئه نکند. فقط این را از قول من بنویسید که او خودش یک پرسپولیسی تیر بود و مدیریت استقلال را بر عهده داشت! مصاحبه های من موجود است و بارها بعد از جلسه با او گفتم که افشارزاده از هیچ چیزی خبر ندارد. هر وقت به باشگاه رفتم و از او در مورد اتفاقات پرسیدم او گفت من نمی دانم! مگر می شود مدیر یک باشگاه خبر نداشته باشد که چه اتفاقاتی می افتد؟ آقای افشارزاده نکند مدیرعامل پرسپولیس ...
به افسر آمریکایی سیلی زدم و گفتم پوستش را می کَنَم
نمی کنید که به سمت ما شلیک می کردند؟ گفتم کدام سکوها؟ گفت مگر سکوهای نوروز و ابوذر نبود؟ گفتم مرد حسابی کجای کاری؟ سکوهای البکر و الامیه بود. یکهو کُپ کرد و اگر نمی گرفتیمش با سر به زمین می خورد (با خنده) آنجا بود که به من لقب شهید زنده دادند و صادق ترویجی هم در این ماجرا به شهادت رسید. یک ماه بعد 15 اردیبهشت 63 یک مأموریت دیگر به ما ابلاغ شد. همزمان یکی از قطعات ناو زال (بعدها به البرز ...
جنایت تلخ برای فرار از بدهی 6 میلیونی
شد مردی جوان به این خانواده بدهکار بوده و گمان می کنند او پدرشان را کشته باشد. پسر مقتول به ماموران گفت: زمانی که در شهرستان کار می کردم، می خواستم پس اندازم را به حساب مادرم واریز کنم که نشد. مادرم شماره حساب شوهر دختردایی ام را به من داد تا این پول را به آن حساب واریزکنم و بعد از بازگشت، این پول را تحویل بگیرم. بعد از بازگشتم به خانه پدری برای دریافت پول نزد مرد آشنا رفتم که او مدعی ...
مرا بعد از اعدام، خوراک حیوانات وحشی کنید
.... از درختی که کنار دیوار خانه بود، بالا رفته و خودم را به داخل خانه رساندم. کیانا خواب بود و روی او چادری کشیده بودند. تصمیم داشتم او را به قتل برسانم تا از این طریق از مادرزنم انتقام بگیرم. می دانستم که او عاشق کیاناست. دخترک را با چادری که روی او کشیده شده بود، دزدیدم و با موتور به خانه خودم بردم. وقتی به مقابل خانه رسیدیم، او از خواب بیدار شد و پرسید کجا می رویم که به دروغ گفتم او را پیش پدرش ...