دیگر جرعه ای آب خنک ننوشید + فیلم - حیات
سایر خبرها
صورتش سالم بود و پذیرای بوسه خداحافظی مان شد
و کتاب مدرسه.... اشک روی گونه هایش جاری شد و گفت: می خواهم بروم جبهه. فکر نمی کردم این قدر بزرگ شده باشد. دستی به سرش کشیدم و گفتم: گریه نکن. ما باید گریه کنیم نه تو. راضی ام به رضای خدا. اشک هایش را پاک کرد و آماده رفتن شد. چهار ماه بعد به آرزویش رسید. با پوتین هایش خوابید! وقتی برای اولین بار به مرخصی آمده بود. چکمه هایش را به پا کرد و بندهایش را بست. مادرش پرسید ...
گفتگوی خواندنی با پرویز پرستویی/ ناگفته های خاص از آژانس شیشه ای، مارمولک و بید مجنون
...، می گفتم نه درست می شوم. سعی می کردم به آن قدرت وصل شوم و به خودم می گفتم هیچ اتفاقی نیفتاده و تو همان آدم قبلی هستی و خودت را به دست بیاور. *علامه جعفری خدا بیامرز عمامه بزرگی داشت. این عین واقعیت است که می گویم ایشان مثل آهنربا شما را می کشاند و می نشاند و حرفش را می شنیدید. الان طوری شده که به این لباس خیلی جاها بی حرمتی شده. یعنی وقتی من فیلم مارمولک را بازی کردم، ما هفته ای سه ...
اظهارت جدید و بسیار متواضعانه پرویز پرستویی!
پر از شیشه و سنگ هستند، اما من می گفتم یک برداشت دیگر برویم. زیر پای من هیچ بستری فراهم نشده بود که من آسیب نبینم، اما من آنجا باید این کار را انجام می دادم. کار سختی بود. شاید من هیچ وقت مستقیما به آقای حاتمی کیا نگفتم، اما یک بار سر فیلم آژانس شیشه ای نصف بدنم فلج شد و حبیب رضایی شاهد است که هر کار می کردم، نصف بدنم فلج بود و یک دستم می افتاد! می گفت زنگ بزنم اورژانس، می گفتم نه درست می شوم. سعی می کردم به آن قدرت وصل شوم و به خودم می گفتم هیچ اتفاقی نیفتاده و تو همان آدم قبلی هستی و خودت را به دست بیاور. ...
خدا به من قدرت خنداندن داد
مورد بی مهری قرار می گرفتم اما چون به کارم مطمئن بودم و یقین داشتم، حتی یک لحظه هم به نحوه تدریسم شک نکردم و با نشاط و انرژی بیشتر به کار ادامه دادم. کلاس های شما همیشه با چاشنی خنده برگزار می شود. چرا این سبک را انتخاب کردید؟ معتقد بودم برای تبلیغ و آموزش قرآن هم می توان از گریه و هم از خنده بهره برد. در برنامه هایم مطالبی می گفتم که شنوندگان می خندیدند. هنوز در تلویزیون بعد از30سال ...
روایت همسر شهید مصطفی صدرزاده از مواجهه دخترش با پیکر پدر
اسلام موثر و زمینه ساز ظهور شد و بازهم الحمدلله از اینکه تنها دارایی دنیایم را دادم؛ من به آقا مصطفی گفتم وقتی رفتید حرم حضرت زینب، به خانم بگویید که من همه دارایی دنیایم را دادم، او گفت که دارایی دنیای آدم ها بچه های شان هستند، گفتم نه. بچه ها می روند سر خانه و زندگی خودشان و افرادی که باقی می مانند، زن و شوهر هستند و آن ها هستند که می مانند و همدم هم هستند. وی ادامه داد: الحمدلله که تمام ...
پرویز پرستویی: تلویزیون حق ندارد مرگ من را هم زیرنویس کند
انجام دادم، فیلم بی همه چیز بود که سه سال پیش بازی کردم و تا الان نتوانسته ام کار دیگری انجام دهم. چرا الان نسبت به همه چیز ساده گرفته شده یا ساده انگاری می شود؟ نمی خواهم بگویم همه آثار این طور هستند، اما آنچه مشهود، ملموس و روشن است، این است که سطح کیفی آثار در همه بستر های فعالیت ازجمله حوزه بازیگری کاهش یافته است. فکر می کنم فیلمنامه، کارگردان و تهیه کننده دخیل هستند. ضمن ...
این جا خبری نیست!
چرا؟ چون مولایش امیرالمومنین (ع) بود که وقتی می خواست کار دشمن را تمام کند، کمی صبر کرد که نکند هوای نفس، حتی کمی غالب باشد و بعد برای رضای خدا و قربتاً الی الله دشمن را نابود کرد. از آن دسته آدم ها بود که به خودش سخت می گرفت و به هوای نفس، مجال خودنمایی نمی داد. از پیروزی هایی که کسب کرده بود و موفقیت هایی که به دست آورده بود، هیچ وقت صحبت نمی کرد. حتی از نبرد خرمشهر که به آن آزادی آن ...
پلاکش را بر گردن انداخت وبرای همیشه رفت
بچه های جهاد سازندگی به منطقه شاهین دژ اعزام شد و کمی بعد برگشت. نیمه های سال 1365 بود که توشه و ساک جبهه اش را برداشت و راهی شد. آخرین وعده ای که قرار بود او را راهی کنم را خوب به یاد دارم. مهیای رفتن شده بود. پلاک جبهه در دستش بود. رو به حسن کردم و گفتم: می گویند این مرحله حتماً عملیات می شود! طوری نگاهم کرد که نتوانم حرفم را ادامه دهم. پلاکش را به گردنش انداخت و رفت. همان شد آخرین دیدارمان. بعد هم که پیکر حسن را برایم آوردند، او را در امامزاده یحیی به خاک سپردیم. ...
آخرین پرواز فرمانده به سوی بهشت
محسن اسدی افسر همراه فرمانده ی شهید نیروی زمینی سپاه وصیت نامه شهید احمد کاظمی بسم الله الرحمن الرحیم خداوندا فقط می خواهم شهید شوم شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت می خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن ...
نحوه تغییر مقصد حین سفر با اسنپ که راننده ها به مسافر نمی گویند
سلام ،چرا الکی گناه ما رانندهارو میشورید،اصلا برای چی ما نخایم مسافر این امکان جدید اسنپو بفهمه!!!من خودم بیشتر از ده بار به مسافر آموزش دادم چیجوری از این آپشن جدید استفاده کنه،،الهی به درد راننده های اسنپ دچار بشید تا دیگه اینطوری قضاوتشون نکنید اولا که کرایه اسنپ خیلی پایین است واین ظلم بزرگی به رانندگان است با این وضعیت گرانی انگار آب تو هونگ کوبیدن است، دومآ چرا همه جای ...
روایتی از دیدار مردم قم با رهبری/ آخرین نفری که به حسینیه وارد شد
شهر بیست/ سرویس فرهنگ و هنر _ فهیمه شاکری مهر: خبر کوتاه بود؛ دیدار با آقا بعد از سیزده سال انتظار میسر شده بود. آقای عزیزی که سال های نوجوانی تب وتاب داشتم ببینم کیست. نه این که ندانم کیست؛ می خواستم از نزدیک او را ببینم و جواب همۀ کیست ها را خودم بگیرم. او را دیده بودم در شهرم قم. مهمان شهرمان بود نه یکی دو روز بلکه ده روز. ده روز پرخاطره که مردم قم سعی کرده بودند هر طور شده بهترین میزبانی را ...
■ سردار شهید حاج احمد کاظمی؛ مَردی که دعای شب و روزش شهادت بود
سردار شهید حاج احمد کاظمی؛ مَردی که دعای شب و روزش شهادت بود یکی دو شب قبل از عملیات کربلای 4 در خرمشهر، وقتی در سنگر آمدم، ایشان را در تاریکی دیدم که در قنوت نماز شب خود به قدری زیبا یا ربّ یا ربّ می گفت و هق هق می کرد که شانه هایشان پایین و بالا می رفت و این صحنه بسیار عجیب بود . حاج احمد کاظمی مصداق مصرع آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری است. نگاه زیبای پشت قاب عکسش با من ...
هاشمی: اعتقادی به تشکیل ستاد عالی بازی ها ندارم/ نباید مغرور رتبه دومی در هانگژو شویم
جاکارتا با 198 مدال شامل 45 طلا چهارم شد. در حالی که ما امسال با 44 طلا دوم شدیم. لذا این ظرفیت در ژاپن وجود دارد و این کار ما را خیلی سخت می کند. بنابراین باید از الان تلاش و برنامه ریزی کنیم. البته گول این رتبه دوم را نباید بخوریم و مغرور شویم. این نکته ای است که باید مورد توجه ورزش کشور و به ویژه کمیته پارالمپیک قرار بگیرد. وزیر ورزش و جوانان تاکید کرد: یک سیاست خوبی درخصوص اعزام کیفی ...
شهیدنامه ایرنا استان سمنان؛ جاویدنام لطف الله خدر
... خواهر شهید خدر نقل می کند: نزدیک به اعزام برادرم به جبهه بود. لحن صدایم را عوض کردم. با حالت التماس گفتم: داداش جان! مامان گریه و زاری می کند، نرو، گفت: مامان یک قهرمان است. بلند شد و ساک را در کنار اتاق گذاشت. بچه ام را بوسید و ادامه داد: اینجا باشم چکار کنم؟ آن جا لااقل برای آخرتم می توانم کاری کنم. رزمنده ای با تسبیح آبی یکی از همرزمان شهید خدر می گوید: توی دستش ندیدم ...
هدایت تیم ترور صیاد شیرازی بر عهده چه کسی بود؟
این عملیات دستور دادم بیان این مطالب تاکتیکی است زیرا مانمی خواهیم بیش از یک جبهه بجنگیم و پیام سیدالرئیس راشنیدم که گفت هر دشمنی علیه ایران ازجانب آمریکا)هر حرکتی علیه ایران(به عنوان دشمنی و حمله علیه عراق محسوب می شود و فقط تهدید را کردیم و این را برای جناب تو گفتم و بعد ازجلسه مطلبی که فقط به تو می گویم. تا به تو یک تصویر کاملی بدهد از آنچه سیدالرئیس گفته است. این مطلب بعد از بازگشت وزیر خارجه ...
پوتین از اطلاعات حاج قاسم تعجب کرده بود/ ماجرای حضور سردار سلیمانی با چهره مبدل در بغداد؛ آمریکایی ها با ...
. درخصوص لبنان هم همانطور که می دانید، خردادماه سال 1361 پس از آزادی خرمشهر و در سال 1982 اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرد و تا بیروت پیش رفت. در آن زمان به دستور شورایعالی دفاع، سپاه دو تیپ 27 محمد رسول الله(ص) و تیپ 58 ذوالفقار از ارتش را برای کمک، به سوریه فرستاد زمانی که من ماموریت تیپ 27 را به حاج احمد متوسلیان ابلاغ کردم ایشان خوشحال شد و گفت من آرزو داشتم با صهیونیست ها بجنگم، بعد هم ...
این زورگیران همسرم را کشتند؛ روایت نازنین از شبی که ماه کامل شد
و بقیه مراحل درمانی. دختر همانطور که زخم های مچ دستش را به آرامی ماساژ می دهد، می گوید همه شان چاقو و قمه داشتند؛ همین ها بودند. دختر بعد از حادثه زورگیری تا به الان پیش روانشناس می رود تا کمی آرام بگیرد. دکتر گفته استرس پس از سانحه گرفته ام ؛ دختر ادامه می دهد برخی وقت ها ناخودآگاه می لرزم، هنوز شوک دارم. می پرسم وقتی به شما حمله کردند کسی در پارک نبود ...
نوبتِ چهلمین دیدار | حاشیه نگاری دیدار مداحان با رهبر انقلاب
، جلوی در، برگۀ کوچکی پخش شد که سرود مراسم بود. حائری که مداح خوش قریحه و نغمه پرداز و سبک سازی است، اجازه می خواهد سرود را بخواند تا سبکش را یاد بگیریم. نگاهی به متن سرود می اندازم، مطمئن می شوم اثر حاج آقا محمدزمانی است؛ روحانی شاعری که تخصص عجیبی در سرودن سرودهای این چنینی دارد و خودش در ردیف های جلو نشسته است. بعد از یک بار تمرین سرود، حائری می پرسد: یک بار دیگر بخوانیم؟ همه ...
ناراحتی حقیقی از نبودن در تیم لایق قهرمانی
بزرگی باقی نمانده بود. من به جز هوادار، دو پیشنهاد دیگر هم داشتم که یکی از آنها تهرانی بود و دیگری برای شهرستان بود، اما باز هم ترجیح دادم در تهران بمانم و کنار خانواده ام باشم. این موضوع منجر به این شد که در خدمت تیم هوادار باشم. یک سری مسائل دست خود بازیکن است و یک سری مسائل هم دست خود بازیکن نیست. اتفاقاتی در همه دنیا هست که نمی خواهم وارد آن بشوم اما باز هم خدا را شکر می کنم. مهم این است که من ...
خانه ای به وسعت یک سنگر
همه خانم ها مشغول بودند. الان هم هفته ای یک بار خانم های محل به منزل مادرم می آیند تا در جلسه قرآن شرکت کنند. جنازه ای که بعد از 9 ماه سالم بود و بوی گلاب می داد؛ برادرم بعدها می آید! خواهر شهیدان می گفت که در آن زمان ها در مقطع اول راهنمایی درس می خوانده است و همه چیز را به یاد دارد. او سخنان برادر را ادامه می دهد: عزیزالله که 17 سال داشت، 9 ماه زودتر شهید شد و تا مدت ها ...
بازخوانی زندگی مهدی نصیری سردبیر جنجالی
. اینجا جای تساهل و تسامح است. بارها گفته ام من هیچ وقت در کیهان به جریانات علیه بی حجابی، شل حجابی و بدحجابی میدان نمی دادم. استدلالم آن زمان این بود که ما آن قدر مسائل و مشکلات اقتصادی داریم که چنین مباحثی، مسئله دست چندم ما ست و اینجاها باید تربیتی و اصلاحی برخورد کنیم نه چکشی. گرایشات اقتصادی همه آن روزها چپ بود. منتها درباره مفاسد اقتصادی سخت گیر بودم. بد نیست به این اشاره کنم سال 69 بعد از ...
سالروز تولد محمدرضا لطفی؛ عاشق قلندر موسیقی
کشور مانده و سال ها چراغ موسیقی ایرانی را روشن نگه داشته بودند، موجب رنجش و واکنش های مختلف آن ها شد. اما دیری نپایید که بی مهری بار دیگر دامن او را هم گرفت. در سال های پایانی عمر محمدرضا لطفی، برخی از کنسرت های وی اجازه برگزاری نیافتند. در شهریور سال 1391 تور موسیقی محمدرضا لطفی که از 25 شهریورماه 1391 در شهر ساری آغاز شده و قرار بود در چهار شهر استان مازندران به صحنه رود، به دلیل ...
مکتب اخلاقی تهران و این 3 نفر؛ آیات مجتبی تهرانی، خوش وقت، حق شناس
به مقداری که می کوشد - شرط چهارم - به کمال می رسد. یک بار در مشهد خدمت ایشان بودم، خیلی وقت پیش. وقتی آقای طباطبایی زنده بود. گفت برویم خدمت آقای طباطبایی. علامه، وقتی مشهد بود، 2 روز در هفته، به اصطلاح طلبگی، می نشست. ساعت 9 تا 11 در خانه اش باز بود و کسانی که می خواستند، به دیدنش می رفتند. نمی گذاشتیم حتی یک روزش از دست برود. سعی می کردیم اول وقت آنجا باشیم، تا آخر وقت. آن روز بعد از ...
بی تابی شان برای حاج قاسم آن ها را به مرز شهادت رساند
جوان آنلاین: کلاس دوم راهنمایی بود که وارد بسیج شد و لباس رزم پوشید و بعد از گذراندن دوره های آموزشی راهی جبهه شد. رفت و چند سالی در جبهه حضوری فعال داشت. شرق کشور، مرز افغانستان، زاهدان و جبهه های جنوب خدمت کرد. کمی بعد وارد سپاه شد و نهایتاً بعد از 36 سال خدمت به نظام و کشور بازنشسته شد. همه حضور او در میدان نبرد و منطقه برمی گشت به کانون خانواده، به همسری که تعهدش تربیت فرزندانی بود که در راه ...
ناگفته های سیف از پرونده فاصل خداداد و موسسات غیرمجاز/ همکارم را تهدید کردند دخترت از مدرسه باز نمی ...
اصرار داشت هر طور شده ایشان را ببینم. فرصت نداشتم اما نشسته بود و اصرار می کرد. آمدم بیرون و به او گفتم برادر عزیز تو نماینده مردم هستی. نماینده ی مردم وقتش متعلق به مردم است. آن وقت تو بدون اطلاع قبلی آمدی و بدون توجه به قرارها و گرفتاری های که بنده دارم اصرار می کنی همه آن ها را به خاطر کار شخصی شما که خلاف ضوابط هم هست کنار بگذارم. همکارانم تهدید می شدند. همکاری داشتم که تهدید تلفنی ...
عطش چهارباغ شدن!
بودند تو گذر نشسته بودند شام می خوردند. خیلی خوب اما باید رعایت کنند اینجا کثیف نشه و رعایت کنند. حالا اما پیرزن از گذر حاج آقا نجفی با این شمایل تازه اش و اینکه راهی بهتر برای رفت وآمد بازشده، راضی است. خرابه ای که در دل گذر توی ذوق می زند از پیرزن و دخترش خداحافظی می کنم و به دیدنم در گذر ادامه می دهم. آثار به جامانده از معماری گذشته ورق زدن تاریخ حال خوشی به آدم می ...
فقه سنتی مو را از ماست بیرون می کشد
سال بعد یک روز آمدم به خانه و دیدم دختربچه هفت هشت ساله ای در خانه است. به همسرم گفتم این کیست، گفت آن زمان ترسیدم به شما بگویم. این دختر ماست که دلم نیامد دفنش کنم. پیش فامیل بزرگ شده، گفتم الان شما عاقل شدی، بیاورم پیش خودمان. به پیغمبر می گوید به روی خودم نیاوردم اما در یک فرصت مقتضی دست او را گرفتم و به بیرون بردم. در بیابان شروع به کندن کرد. بچه متوجه شد و آن قدر بیابان وسیع بود که راه فرار ...