سایر منابع:
سایر خبرها
نامه یک طرفدار سمج می گشت، حدود دو هفته بعد، کتاب یک دریا ستاره را به دست پیرمرد نگهبان دادم، چیزی نگفت و نپرسید و کتاب را حتی تورق نکرد، خجالت کشیدم بپرسم که چیزی نگفتند، نظری نداشتند...بار بعد کتاب دیگری به دست نگهبان دادم و برگشتم که بروم، پیرمرد گفت: راستی خانم گفتند از شما تشکر کنم فقط سر تکان دادم گفتم شما هم تشکر کنید. ده روز نگذشته، پاکت حاوی کتاب خاطرات همسر شهید مدق را به همراه مستند آن ...