داستان آموزنده پاداش نیکوکاری - خیرین
سایر منابع:
سایر خبرها
علی جنتی: حتی مراجع تقلید هم از شبکه های اجتماعی استفاده می کنند/ گاهی امام جمعه ای برای تئاتری که ندیده ...
شدم در حوزه موسیقی دیداری با پیشکسوتان این حوزه داشتم برخی از آنها اعلام می کردند 4 تا8 سالی است که پایشان به ارشاد نرسیده در ادامه من با توجه به بسته بودن خانه سینما با سه گروه سینمایی که با یکدیگر اختلاف داشتند جلسه داشتم. با این سه گروه صحبت کردم و متوجه شدم در بیانات آنها که آنها می گویند ما با ارشاد خیلی کاری نداشته ایم اما من سعی کردم از روز اول بگویم که گذشته را فراموش کنید و به مانند دوره ...
علی جنتی: حتی مراجع تقلید هم از شبکه های اجتماعی استفاده می کنند/ گاهی امام جمعه ای برای تئاتری که ندیده ...
شدم در حوزه موسیقی دیداری با پیشکسوتان این حوزه داشتم برخی از آنها اعلام می کردند 4 تا8 سالی است که پایشان به ارشاد نرسیده در ادامه من با توجه به بسته بودن خانه سینما با سه گروه سینمایی که با یکدیگر اختلاف داشتند جلسه داشتم. با این سه گروه صحبت کردم و متوجه شدم در بیانات آنها که آنها می گویند ما با ارشاد خیلی کاری نداشته ایم اما من سعی کردم از روز اول بگویم که گذشته را فراموش کنید و به مانند دوره ...
فائزه هاشمی: من اسبی ندارم که هندوانه 300 هزار تومانی بخورد - در انگلیس مستاجر بودم، خانه نخریدم
دروغ گفتید؟ به منافع ما ضربه می زنید این حرف ها را می زنید؟ آنها هم رفتند شکایت کردند اصلا رسیدگی هم نشد. آقای پالیزدار می آید می گوید که پوست هندوانه هایی که اسب های فائزه می خورند – رسمی ا ست یک سخنرانی هست که پخش هم شد- فقط 300 هزار تومان است حالا بقیه مخارج این اسب ها را ببینید چقدر است؟ من نه اسبی دارم نه اسبی داشتم. یک اسبی خانم منتظمی باشگاه دار به من هدیه داد که من اصلا نبردمش، گفتم برای ...
شاید همبازی رونالدینهو می شدم!
زمان پرسپولیس به من 10 میلیون می داد؛ اما من عاشق استقلال بودم و با 3 میلیون به استقلال رفتم. پدرم -خدا بیامرز- آرزویش بود که من در استقلال بازی کنم و خوشحالم که او به آرزویش رسید؛ البته هرچه پول دادند به من، به خانواده دادم، من بزرگ خانواده بودم و خرجی خانواده را می دادم. قرارداد من با بارسلونا بسته شده بود قرارداد من با بارسلونا در باشگاه استقلال در زمان آقای فتح الله زاده بسته ...
حاج آقا مصطفی آزاده وبی نیاز از دنیا بود
، دقیقاً به چه تاریخی برمی گردد؟ پدرم و مرحوم امام با یکدیگر آشنایی دیرین داشتند و طبیعتاً دو خانواده با هم مراوده می کردند. من هم اغلب در کودکی همراه پدر به محافل مختلف می رفتم و آقا مصطفی هم همراه امام می آمد، اما نخستین گفت وگوها و ملاقات های جدی ما، به بعد از 15 خرداد سال 1342 برمی گردد. بعد از سه سال که در آلمان بودم، در سال 1343 به ایران برگشتم و به قم رفتم. هنوز امام تبعید نشده ...
خداحافظی تند و تیز جنتی با وزارت/ روایت روحانی از نگرانی ها برای بازی ایران و کره/واکنش جالب خانم بازیگر ...
هدیه داد که من اصلا نبردمش، گفتم برای خودت، خودت هم اجاره بده. اصلا احساس نکردم که این برای من است؛ حتی یک بار هم سوارش نشدم، چون من گاهگاهی می رفتم اسب سواری. یا شایعه طلاق من. این خیلی عجیب بود. کودک معجزه، در سردخانه زنده شد این نوزاد چند دقیقه بعد از تولد مرد و پزشکان زمانی که از قطع تنفس و ضربان قلب او اطمینان حاصل کردند او را به سردخانه انتقال دادند. مادر بعد از مدتی ...
چهره ها در شبکه های اجتماعی (336)
.... دوستانی که سریال را دنبال می کنید، چجور سریالی است؟ اگر از لحاظ سوژه بودن در سطحِ خوبی قرار دارد وقتم را برای تماشایش خالی کنم! - یه روزی میاد که نمیدونیم کی هستیم، یارِ کی بودیم و عشقِ کی بودیم و چی هستیم... + نمیشه تو دلت بخونی با اون صدای نکره ت؟ دل نگرانم، این بچه دو ساعته از کیسه ش رفته بیرون هنوز برنگشته! - برمیگرده. خودش میدونه که یا مالِ توئه، یا مالِ ...
مصاحبه خواندنی با بانوی مبلغه ژاپنی +عکس
دادم . دو روز بعد که رفتم رساله را بگیرم متوجه شدم ساواکی ها به این خانه هم حمله کرده اند اما رساله را پیدا نکرده اند و من آن را پس گرفتم. برگزاری جلسات انقلابی در خانه یک ژاپنی ما ماهی یکبار جلسه ای در منزل خودمان داشتیم و آقایانی مثل لا هوتی، امامی کاشانی، موحدی کرمانی در خانه ما جلسات انقلابی برگزار می کردند. راهپیمایی ها را با دید باز با بچه هایم شرکت می کردیم . بچه های من ...
خزر چهره آبی ات پیدا نیست
روز ما آورده اند که این طور ناراحت هستیم. ما یک روز با آب این رودخانه چایی درست می کردیم و بچه هایمان در آن آب بازی می کردند اما حالا شما نگاه کن چه به روزش آمده. نه قیافه ای دارد و نه رنگ و بو و صفای گذشته را. تا دل تان بخواهد از بابل و تهران آدم آمده که اوضاع اینجا را درست کند اما هیچ کدام کاری نکرده اند. به امام حسین این کار ثوابش بیشتر از زیارت است. روستای چهره در بیست کیلومتری ...
عباسی:حرف های گودرزی از بی درایتی بود/ کفاشیان به ما رودست زد/ ترجیح می دهم با کسی مثل علی آبادی رفاقت ...
وزارتخانه یک ماه به صورت همزمان وزیر تعاون و سرپرست وزارت ورزش و جوانان بودم . * این موضوع اولین بار توسط چه کسی به شما اعلام شد؟ یک روز از دفتر ریاست جمهوری با من تماس گرفتند و گفتند رئیس جمهور با شما کار دارد. رفتم خدمت آقای احمدی نژاد و با هم در حیاط ریاست جمهوری قدم زدیم. رئیس جمهور ابتدا از شرایط جدید وزارتخانه ها مواردی را مطرح و سپس در خصوص اهمیت وزارتخانه ای که تشکیل شده است ...
ر ؤیاهای ناتمام
های چاپ قدیم و خواندن متن های عرفانی و کهن برایم تازگی داشت. گفت وگو درباره کتاب و ادبیات سرحالش می آورد و در گفت وگو متین و منطقی بود و کمتر عصبانی می شد، یا دست کم کمتر از من. یک روز دختر نوجوان من به کتاب فروشی آمد و حرف مان با غزاله به رمان نوجوانی کشید که تازه خوانده بود؛ رضا نگاه می کرد و لبخند می زد، بعد گفت: استاد (البته استاد را به همه می گفت) خیلی کیف داره آدم با بچه ش درباره ...
روایت محمود استادمحمد از تولدش
ساعت داشت، عید قربون بود. اونروز رختشور داشتم. سلطان خانم می شست و من لاجورد می زدم بعدشم یکی دو ساعت پای هونگ نشستم. دیگه دست و بالم را شسته بودم، شام بچه هارم گذاشته بودم رو اجاق که دردم گرفت ... عید بود، ساعتش خوب بود. ولی مادربزرگم نگذاشته بود که حرفشو تموم کنه: -آره ،وقتی دردت گرفت ساعت خوب بود ، ولی محمود آفتاب روز بعد بدنیا آمد. و دهان مادرم بسته مانده بود و ...
روایتی تکان دهنده از یک شب تا صبح در لقمان
را به دهان زن وصل می کند. ساعت یک مادرم توی خونه تموم کرد. این از کانادا اومد. به خاطر مادرمون. گفت اگه طوریم شد، به بچه ها و شوهرم چیزی نگین. خیلی به مادرم وابسته بود. سال 65 هم که پدرم فوت کرد، اون بار هم رگش رو زد. رفته بود توی حموم رگ دو تا دستش رو با تیغ زده بود. لباساش سیاه بود، چیزی معلوم نبود. یک وقت دیدیم یه چیزی روی زمین دنبالش کشیده می شه. نگاه کردیم دیدیم خونه. گرفتیمش، از حال رفت و ...
استقامت در سختی ها در کهف حصین اهل بیت(ع) و رهایی از جلوه های دنیایی/ سیدالشهداء(ع) کهف امت است یعنی ...
درک فیض شب عاشورا امشب، شب عاشورا است. یک سال، ما منتظر می مانیم امشب بیاید، ان شاء الله نسیم یا جلوه ای از عاشورای حضرت که هر سال در عالم تکرار می شود ما را هم در بر بگیرد. ان شاء الله ما هم به امام حسین برسیم. خدا رحمت کند یک استاد عزیزی می فرمود: یکی از گریه هایی که من همیشه در این ایام دارم، گریه خوف است. نگرانم که نکند فردا، روز عاشورا که شد، آرزوهای ما، هوس های ما، آن هوس هایی که ...
این یک خبر هیجان انگیزاست!
:" ببخشید پهلوون! مگه شما زورت به درخت هم می رسه؟!" - کجای کاری کوچولو موچولو؟! این که چیزی نیس؛ آق داود می تونه آب رودخونه رو خشک و کوه دماوندرو از جا بلند کنه و یه آخ هم نگه!! - آخ جون! بنازم به این زور بازو!... احسنت به شما!... خب حالا چه کمکی از دست من برمیاد؟! داود، کمی از میز فاصله گرفت و اندام مرا خوب برانداز کرد وگفت:" بگو ببینم تو با این قیافه و این لباس و کت ...
فائزه هاشمی:در زندان اصلا "سختی" نکشیدم
یک زندانی را که مهسا امرآبادی بود، می بینم، اون می گوید فائزه تویی؟ من می گویم مهسا تویی؟ بعضی هایشان ترسیده بودند، می گفتند اگر فائزه را آوردند، معنی اش این است که قرار است فردا ما را اعدام کنند؛ یعنی چه اتفاقی بیرون افتاده که فائزه را زندان آورده اند! برای آنها خیلی عجیب بود. فردای آن روز یا دو، سه روز بعد از آن، که با بابا صحبت کردم، گفتم این قدر دارد به من خوش می گذرد خواهشا هیچ ...
خاطرات اسارت/فرار از اسارت
...، آنها ایرانی ان!” به یکباره همه بچه ها هلهله و شادی کردند. اتوبوس ما هم مثل اتوبوس های دیگرشروع به دور زدن کرد، به راننده و نگهبان های داخل اتوبوس گفتم:” پس چرا داریم دورمی زنیم؟” یکی از آنها مرا هل داد و گفت:” به تو مربوط نیست، برو سرجات بشین.” گفتم:” بچه ها! دارن ما رو برمی گردونن. الله اکبر. الله اکبر”. صدای ” الله اکبر” بچه ها بلند شد. اسلحه ها را ازدست سربازهای ...
یاد باد آن روزگاران
... خدا رحمت کند مرحوم آیت الله مهدوی را، بسیار خلیق، با ادب، متین، صبور و گشاده رو بودند. در جوانی گاهی به ایشان در مقام مزاح می گفتم: محمدرضا پهلوی! شبی در مراسم احیا در زمین تقاطع طالقانی و ولیعصر که اینک پاساژ شده است در صف اول نشسته بودم. آقای مهدوی به منبر که مشرف شدند تا چشمش به من افتاد، گفت: من محمدرضا مهدویم، نه محمدرضا پهلوی! آن روز، هم به این جمله خندیدم و هم شرمنده شدم. باز از ...
جزئیاتی از ملی شدن بانک ها در ایران
جلسه رفتم به قم و مصاحبه ای با ایشان درباره بانک داشتم. شب همان روز نیز با آقای آیت الله شاهرودی قرار داشتیم و با توجه به صحبت هایی که از قبل داشتیم به ایشان گفتم تصمیم داریم این لایحه را تدوین کنیم و به مجلس ببریم و مصوبه مجلس را بگیریم و بعد در بانک ها اجرا کنیم و امیدوارم از مرزهای مملکت نیز بیرون برود. ایشان هم موافقت خودشان را اعلام کردند. ما نیاز به یک فقیه دیگر هم داشتیم که آیت الله مهدوی کنی ...
کودکی اش را کار ربود
شیشه ماشین ها هستند نگاه می کنم و سر صحبت را باز می کنم. علی پسر 11 ساله ای که میگه باباش فوت شده و مادرش هم در خانه های مردم کار می کند. او می گوید: اگر مردم بهم پول بدن، درآمد م روزی 20هزار تومان است که باید اخر شب به مادرم بدهم برای خرج خونه و هزینه های مدرسه خواهر کوچکم. دختر بچه ایی که به همراه برادرش اصرار برای خرید دستمال می کنه هم می گوید: یه روزایی فروش خوبی دارم و یه ...
روزگار سخت سهیلا رو به پایان است
افتاد و فوت کرد. برادر دیگرم در سن 24 سالگی به دلیل تصادف جان خود را از دست داد و یکی از خواهرنم در سن 16 سالگی به علت ایست قلبی فوت کرد. خواهر دیگرم در سن 27 سالگی به دلیل ارث و میراث خود را به دار آویخت. وی به معلولیت خود اشاره می کند و می گوید: 3 ساله بودم که به علت تزریق اشتباه آمپول، فلج شدم و در واقع پای راست و دست چپم فلج شد. سهیلا با بیان اینکه تا سن 12 سالگی، 6 بار تحت ...
بخش هایی خواندنی از کتاب فاطمیون
گفت که در جنگ افغانستان به دست طالبان شهید شده است و پس از آن نوبت به پسرش اسدالله رسید؛ اسدالله بسیار شجاع و باصداقت بود. یک روز به من گفت که فکر می کنم کربلا و امام حسین(ع) دوباره تکرار شده. امام حسین(ع) برای جنگ از شهر خود خارج شد و به کربلا رفت و حالا ما برای جنگ به سوریه برویم. ما فقط نگوییم کاش در کربلا بودیم و حسین را یاری می کردیم. تا ما زنده ایم نباید اجازه دهیم حرم اهل بیت(ع) به دست ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (323)
نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد. ****** 1. من 75% از زندگیمو استرس داشتم. اون 25 درصدی هم که استرس نداشتم خواب بودم. 2. یجوری قیمت نفت رو دنبال میکنید انگار ما نفت داریم! یه مقداری نفت هست که اونم مال مسئولین و خونواده هاشونه، به ما چه؟ 3. اگه شانس ماس که در پیری هم باید حرمت موهای مشکی رو نگه داریم. ...
سرپرستی 2 کودک یتیم مهریه خاص زن جوان
می دهند کار من هیچ است. در واقع من در برابر آدم های خیر و افرادی که دست نیازمندان را می گیرند صفر هستم. اگر من کاری انجام داده ام به واسطه شغلم بوده است. من با ماشین اداره به روستاها و مناطق دورافتاده می رفتم اما افراد خیر، خودشان انتخاب می کنند که این راه را بروند. حقیقتش من با خدا قراری گذاشتم؛ با خودم گفتم شاید به واسطه خوشبختی این دو بچه و سر پناه گرفتن آنها من هم خوشبخت بشوم. ...
خواهرانی که قربانی شدند؛ خانواده ای که داغدار شد
می خواهم که در مورد این دو خواهرش بیشتر بگوید و می گوید: دکتر محبوبه افراز، نابغه بود و هفت سال با معدل الف، شاگر اول دانشکده پزشکی بود. محبوبه، 16 سالگی وارد دانشکده پزشکی تهران شد و 23 سالگی فارغ التحصیل شد. رفعت هم بعد از آنکه تهران آمدیم، دو سال معلم مدرسه رضویه در جنوب شهر بود و بعد تأسیس مدرسه رفاه در سال 47-48، مدیریت و صاحب امتیازی دبستان را در کنار تدریس دینی و عربی دبیرستان رفاه، از مدارس به نام شهر را بر عهده داشت. ...
عباسی: ماموریت علی آبادی وقت تلف کردن بود/ بدترین فدراسیون دورانم فوتبال بود
.... گرچه من شأن وزیر را نمی دانم که بعد از وزارت، مثلا از قبل برای خودش جایی را دست و پا کند؛ اما اگر هم قرار بود چنین امری صورت بگیرد، رویدادی نامتعارف نبود. در گذشته به عنوان یک روال معمول این کار صورت می گرفت. هاشمی طبا یا مهرعلیزاده و خود همین آقای علی آبادی در حالی برای ریاست کمیته المپیک کاندیدا شدند که مسئولیت سازمان تربیت بدنی کشور را برعهده داشتند. اگر هم کسی آن وقت از من سوال ...
ناگفته حمید داودآبادی از رفیق شهیدش
شد که از آن روز به بعد، دیگر مصطفی به خوابم نیامد که نیامد! چهار سال بعد، اسفند 1372 که منتظر تولد پسر دومم بودم، به همسرم گفتم: - من دیگه به هیچی کار ندارم. این یکی دیگه باید اسمش رو بذاریم مصطفی. چیزی به تولد او (18 اسفند) نمانده بود. که این اتفاق برایم پیش آمد. سریع و در همان اولین لحظات برخاستن از خواب، همه آن چه را دیده بودم، عینا بر کاغذ نگاشتم: بنام حضرت ...
فائزه هاشمی: من اسب ندارم که ...
ضربه می زنید این حرف ها را می زنید؟ آنها هم رفتند شکایت کردند اصلا رسیدگی هم نشد. آقای پالیزدار می آید می گوید که پوست هندوانه هایی که اسب های فائزه می خورند – رسمی ا ست یک سخنرانی هست که پخش هم شد- فقط 300 هزار تومان است حالا بقیه مخارج این اسب ها را ببینید چقدر است؟ من نه اسبی دارم نه اسبی داشتم. یک اسبی خانم منتظمی باشگاه دار به من هدیه داد که من اصلا نبردمش، گفتم برای خودت، خودت هم اجاره بده ...
یکی از وزرا برای مدیرانش پرونده سازی می کند
...> دهباشی: البته آقای مهدی لاهوتی که کشته نشد، خودکشی کرد. فائزه هاشمی: ما فهمیدیم کشته شدند، نه خودکشی نکرده! دهباشی: از ساختمان پلاسکو نیفتاد پایین؟ فائزه هاشمی: نه، من رفتم ساختمان پلاسکو دو سال بعد از آن. آن موقع کسی من را نمی شناخت، آن موقع من بچه بودم، هیچ چهره ی شناخته شده ای نبودم، اصلاً در خبرها هم نبودم، از همه ی مغازه دارهای آنجا پرسیدم که آقا مثلاً فلان ...
عزت الله رمضانی فر:آنها هیچ وقت بازیگر نمی شوند
. مثل حالا نبود که طرف میلیاردر است اما باز هم به هزار راه می زند تا پول بیشتری پس انداز کند اما حتی حاضر نیست به خواهر و برادر خودش کمک کند. ثروتمند شدن در ذات خود، بد نیست، به نظرتان چگونه می توان یک ثروتمند خوب بود؟ به نظرم همه چیز بستگی به تربیت خانوادگی دارد. خیلی از آدم هایی که در زمینه های مختلف ورزشی، پزشکی و ... موفق شده و به شهرت رسید ه اند، بچه های جنوب شهر هستند که ...