سایر منابع:
سایر خبرها
تازه سربازی ام را هم رفته ام. یادم است روزی که رفتم پادگان، لبسا اندازه من در آنجا پیدا نشد و فرمانده ام گفت برای من لباس بخرند. گفت این را ببرید و برایش لباس بخرید وگرنه آبروی سپاه را می برد (خنده). این اختلاف باعث می شد به دلیل اینکه کمی از لحاظ ذهنی از هم سن و سال های خودم جلو افتاده بودم اما از لحاظ فیزیکی عقب تر بودم، با هم سن و سال های خودم نتوانم دوستی کنم. از لحاظ تفکری باید با ...
. فیلمسازان هالیوودی از پشتیبانی و حمایت سیاستگذاران و مسئولان سینمائی برخوردارند و در مقابل فیلمسازان ما را هیچ کسی حمایت نمی کند. وی عنوان کرد: هالیوود تخت گاز به جلو می رود و تأثیرات مورد نظر شما را هم بر جوانان خودش و هم به جوانان ما می گذارد و مسئولان ما در این جا به خواب رفته اند. غفاری با اشاره به اینکه بیان مشکلات و نقد عملکرد مسئولان سینما سودی ندارد، تصریح کرد: در ...
باید تصادف کنند که به یک نقطه سکون برسند یا باید از هم رد شوند. اگر ما بگوییم جهان اصولا براساس یک مدار کروی شکل طراحی شده، دوباره این دو وسیله به هم نزدیک می شوند و دوباره از هم دور می شوند که این همان بخش تجربه، رشد و پیشرفت کردن است. اصلا همیشه در صحبت ها می گوییم بر مدار عشق ؛ این مدار یعنی چه؟ یعنی در طول مسیر دایره ای حول یک محور، لحظاتی نزدیک شدن وجود دارد، لحظاتی دور شدن وجود دارد و لحظاتی ...
وگوهای آمریکا - طالبان به مذاکرات موازی بین دولت افغانستان و شورشیان منجر گردد. این تسلسلی بود که ما بر سر آن با راد - الف به توافق رسیده و با کرزای بحث کرده بودیم. اما اکنون کرزای اصرار داشت که افرادی از طرف خودش در هر جلسه ای در آینده بین طالبان و ما حضور داشته باشند. هنگامی که گروسمن و روگی یرو این پیشنهاد را مطرح نمودند، راد - الف آن را رد کرد. از نظر او، ما در حال تغییر قوانین بازی بودیم. در ...
و نتوانستند آن نقشه ی شوم را عملی کنند. در کشور ما یک کودتاچی غاصب، از طرف دانشگاه های قدرت استعماری، مأموریت داشت که بیاید ایران را قبضه کند و کشور را دو دستی تحویل دشمن بدهد و برای این که بتواند بر این مردم مسلّط بشود، یکی از مقدمات لازم اش، این بود که عقیده به مهدی موعود(عج) را از ذهن مردم پاک کند.(15) بنابراین، دشمنان تفکّر و اعتقاد به مهدویّت - که این اندیشه را به زیان خود می دانند ...
، همون جا هم به قول بعضی ها موجی شدم، یه رزمنده داشتیم به اسم حمید تو همین عملیات شهید شد، جنازه اش روی یک پل کوچک افتاد طوری که راه رو واسه حرکت رزمنده ها بند آورد. بچه ها رفتن پیش مسئول لشکر که اجازه بده چند نفر برن و جنازه حمید رو برگردونن عقب. اما مسئول لشکر مخالفت کرد و گفت برای این کار فرصت نداریم بگین بچه ها از روی جنازه حمید رد بشن و برن جلو می دونی مسئول لشکر کی بود؟ مهدی باکری ، برادر ...