سایر منابع:
سایر خبرها
کلی ترانه و قصه برای ادا درآوردن در جمع بزرگ تر ها تو آستین داشتم. اما با دیدن یکی از فیلم های علیرضا داوود نژاد عاشق بازیگری شدم و تصمیم گرفتم شغل آینده ام همین باشد. در 14 سالگی بعد از آشنایی با عباس معروفی یکی از دوستان پدرم رقیب تازه ای برای عشق بازیگری ام پیدا شد و آنهم نوشتن داستان بود. در نهایت سال 1370 وقتی 17 ساله بود در فراخوان تست بازیگری حاضر شد و پس از قبولی اولین ...
غم انگیزش لذت ببرن! اما نه! من هر طور که شده از این قفس بیرون میام و خودمو نجات میدم، من پرواز می خوام! حتی اگه همه جلومو بگیرن از هر راهی که بشه پرواز می کنم، کلی آرزو دارم که هر شب چشمامو بستم و خوابشو دیدم. تو از حال دل من دیگه با خبری بی من می خوای غمتو به کجا ببری بسته شده چمدون سفر... در قسمت های پیشین قهوه ترک چه دیدیم؟ بر خلاف طنین که بسیار آرام و موجه به نظر می رسد ترانه ...
نشر خورشید باران منتشرشده می گوید: بعد از آنکه دستور تخلیه کامل شهررا دریافت کردیم و ناخدا صمدی فرمانده تکاوران نیروی دریایی به عنوان نیروی ارشد نظامی خودش را به آن سمت رساند تا ببیند کسی از نیروهای خودی باقی نمانده است؛ نگران زارعیان بودم که با ما نیامده بود و بعد از آن گریه و گفتن آن جمله که چرا باید خرمشهر سقوط کند؟ گفته بود که شما بروید؛ من می مانم، یک کاری دارم که باید انجام بدهم؛ بعد بیایم ...
قبول بشوی، این دوربین را به تو می دهم آن جعبه جادویی، دوربین عکاسی پولاروید بود، دوربینی که انگار باید به زندگی ام می آمد، گویی اصل زندگی ام بود که حامل آن دکتر بود، خوش شانس بودم که به دستم رسید، آن دوربین مرگ را از من دور کرد و وجودم را لبریز زندگی کرد. بعد از آن پر انگیزه شروع به درس خواندن کردم. اصلا فکر نمی کردم بیمارم، انگار هیچ وقت بیمار نبودم، اوایل اردیبهشت ماه بود، چیزی نمانده به خرداد ماه ...