سایر منابع:
سایر خبرها
دارم یک حوزه علمیه تاسیس کنیم و شما مدیر آن حوزه علمیه شوی، علاقه شان را این گونه نشان می دادند. اما در بحث حضورم در دانشگاه پدر به من می گفتند که اگر بروی و محیط های دیگر را هم ببینی، برای خودت بهتر است و آدمی تک بعدی هم نمی شوی. می گفتند جامعه ما فقط آن چیزی نیست که تو داری می بینی، جامعه ما افراد و نظرات مختلفی دارد. تو اگر بخواهی در همین یک بعد ادامه دهی، می ترسم که وقتی وارد جامعه ...
هشت عبور می کرد- تمام روز را در دشت و صحرا سپری کرده بودم. باید از گاوها مراقبت می کردم اما گاوها اصلا به من احتیاج نداشتند. آنها زندگی خودشان را می کردند و می چریدند و کمترین علاقه ای به من نداشتند. آنها دقیقا می دانستند چه موجوداتی هستند- اما من چی؟ به دست و پاهایم نگاه می کردم و نمی دانستم چه هستم. جسمم از چه تشکیل شده؟ آشکارا جسمم از موادی تشکیل شده که با گاوها و گیاهان متفاوت است ...
... ** شما گفته اید که من همیشه داخل آب هستم و یک روز در آب می میرم؟ من 30 بار تا لب مرگ رفته ام. خیلی عجیبه خدا در ثانیه های آخر همیشه دستهایم را می گیرد. اگر از تصادف نمیرم، در آب می میرم. ** الان زن و بچه دارید. این باعث نمیشود که از کار دلسرد بشوید؟ من سال 90 ازدواج کردم. نصفی از سال را در آب بوده ام. 12 سال هست که عید نوروز ندارم. یک سال من عید مهمان باجناقم بودم ...
سرویس اندیشه جوان ایرانی ؛ بخش شعر و ادبیات: نویسنده: محمد قاسم زاده در زمان های قدیم شهری بود و این شهر حاکمی داشت. این حاکم صاحب سه پسر شده بود که هرکدام از یک زن بودند. ولی از آنجا که نباید همه چیز به کام آدم باشد، دست روزگار چشم حاکم را نابینا کرد. اما هرچه پزشک ها دوا و درمان کردند، هیچ فایده ای نداشت و سوی چشم او برنگشت. عاقبت حاکم از حکیم و پزشک ناامید شد و رضا داد به ...