سایر منابع:
سایر خبرها
کارهایی که فقط اسم طنز را یدک می کشن، بازی نکنم، به شدت در مقابل مخاطب خودم احساس مسئولیت می کنم. سین: به موسیقی علاقه دارید؟ جیم: اهل موسیقی هستم ولی تعصبی روی موسیقی خاص ندارم. شاید به لحظه خودم بستگی داره که الان چه فازی باشم تا آهنگی را گوش کنم. سین: چقدر مطالعه می کنید؟ جیم: جدیداً خیلی بیشتر شده است. نمایشنامه ای که به صورت کتاب در آمده مکبث از ...
تا تحلیل هایی را پیرامون چرایی این سفر ارائه دهند: وزرای امور خارجه ایران و 1+5 در راه پایتخت های خود و وین هستند اما مرد شماره یک آژانس بین المللی انرژی اتمی به تهران رفته است. از ابتدای هفته جاری که محمد جواد ظریف و جان کری به وین رسیده اند رفت و آمدهای متنوع و پرتعداد یوکیا آمانو به کوبرگ هم آغاز شده است. از دیدار با جان کری تا دیدار با محمدجواد ظریف و سایر وزرای امور خارجه 1+5. ورود تمام قد و ...
مرد بود و پناه نیروها و دنبال حق و حقیقت. وقتی پشت بی سیم باهاش حرف می زدی دلت گرم و آرام می شد و سختی ها را فراموش می کردی. صداش تو خرخره و مردانه بود. وقتی در قرارگاه می نشست و با بیسیم حرف می زد. انگار دست قدرتمندی کارها را هدایت می کند. هیچ کاری لنگ نمی ماند. هر جا بود اگر صلاح می دید در دل آتش و خون خودش را بالای سر نیرو می رساند و کار را در دست می گرفت. نمی نشست تو قرارگاه دور ...
هم در دانشگاه مستنصریه در جمع دانشجویان سه بار سوگند یاد کرد که انتقام خون کشته شدگان را خواهد گرفت و جنگ قادسیه را یادآور شد. از همان شب، دولت عراق برنامه تعقیب و مراقبت شدیدتر و علنی در مورد ما به اجرا گذاشت. از سفارت که بیرون آمدیم، با قطاری از خودروهای بی پلاک با سرنشینان روبسته روبه رو شدیم و با راه افتادن خودروی من، یک خودرو در جلو و یکی در پشت آن قرار گرفت. هنگام رسیدن به منزل هم ...
دست داشتند توانستند حسن را در جنوب تهران دستگیر کنند.این مرد جوان در بازجویی ها گفت: من از دوستان قدیمی امین هستم. ما با مردی به نام حسین به خاطر دستگاه دی وی دی اختلاف داشتیم و روز حادثه در سه راه افسریه در حالی که من و امین داخل خودرویم بودیم خیلی اتفاقی با حسین و دوستش که آنها نیز سوار خودرو بودند روبه رو شدیم. همزمان حسین از خودرو پیاده شد و به سمت ما آمد، ترافیک بود من نتوانستم از خودرو ...
راه بودیم که شب، روز بشود، فردای آن روز، یک ساعت قبل از سه، دسته جمعی راه افتادیم به طرف استخر، وارد استخر شدیم، نصفِ بچه ها شنا بلد نبودند و توی همان عمق کم برای خودشان آب بازی می کردند، من هم جزو همین دسته بودم، با حسرت به بچه هایی که با مهارتِ هرچه تمام، در عمق زیاد آب شنا می کردند و از بالای دایو سه متری شیرجه می زدند، نگاه می کردم. کلایی اظهار می کند: آن روز غلام حسن اصغرپور هم ...