مادر جان خوبه دیگه. به موقع تَر و خشکتون می کنن. به موقع بهتون می رسن. مگه نه؟ گره چارقدی که روی سرش بود را محکم کرد و گفت: پسرم اگه خوبه نرو خونتون، همین جا بمون. زندانی بودن تصورِ یکی از آن دو نفری بود که سرِ ظهری جای خوابیدن روی تخت و استراحت کردن، روی [...] ... ادامه خبر