سایر منابع:
سایر خبرها
می گویی؟ پسر من زنده است. آمدیم خانه، دوباره همه تسلیت می گفتند. گفتم چرا این طوری می گویید؟ بچه من زنده است. چرا تسلیت می گویید. دیدم جو این طوری است، به برادرم گفتم من را دوباره ببر بیمارستان. پشت شیشه ایستاده بودم و برای احمدرضا زیارت عاشورا می خواندم که پرستار به شیشه زد و گفت بیا داخل. می دانستم احمدرضا صدایم را می شنود گریه نکردم. پسرم انگار فقط خوابیده بود و می دانستم حرفم را می شنود. وقتی ...
هواداران استقلال با تشویق اش به استقبال و بدرقه اش می آیند. از نسلی مانده ایم که وقتی در شش قدم ورزشگاه شهری زاید مدافعان حریف را روی خط دروازه لایی می انداخت گزارشگر قطری فریاد می کشید السلام علیک یا علی کریمی . از نسلی آمده ایم که جای آنکه به ساق های بازیکنان مان چشم بدوزیم، چشم دوخته بودیم به مچ هایشان، به اینکه کدام شان با ما هستند و کدام شان جا زده اند. از نسلی که وقتی در خانه اش جایی نداشت زیر بار ...
...: چند تا از بچه های مربی با من از دبستان به دبیرستان آمده اند. تو هم بیا دبیرستان. بعد فهرست دبیرستان های منطقه را جلویم گذاشت. من دیدم که چند تا دبیرستان ها مربی ندارند! از جمله دبیرستان محل تحصیل خودم. در نتیجه من هم رفتم دبیرستان خودمان و مربی شدم. خیلی هم نگران بودم! به آن مسئول مقطع گفتم که به نظر شما از پس آن برمی آیم؟! او گفت: بله. همین که بتوانید مشکلات بچه ها را حل کنید ...
تأیید کرده ولی دکتر اورولوژی تکذیب کرده است چون با قلب خودش نفس می کشد و در کمای عمیق است. من گفتم احمدرضای من برمی گردد. روز اول تا عصر بیمارستان بودم. مرتب قرآن می خواندم. جوشن کبیر می خواندم. برادرم من را بغل کرد و گفت خدا صبر بدهد. گفتم چرا این طوری می گویی؟ پسر من زنده است. آمدیم خانه، دوباره همه تسلیت می گفتند. گفتم چرا این طوری می گویید؟ بچه من زنده است. چرا تسلیت می گویید. دیدم جو این طوری است ...