از لحن شیادانه اش خنده ام گرفت، گفتم : تو من و یاد کارتون افسانه توشیشان میندازی – و پیرمردی که کنار دروازه شهر به توشیشان گفت سه آرزو کنه تا برآورده بشه ... پیرمرد خنزر پنزری با لبخند ملیح و نافذی گفت : دقیقا همینطور پسرم، من همونم که گفتی، مدتیه از ژاپن اومدم رشت و اینجا کاسبی راه انداختم. ... ادامه خبر