عادل امیری یادداشت چهاردهم: داشتم می رفتم بروم لبی آب از سری انقلاب که دیدم یک پرستوی آسیب دیده له له زن، روی طاق ماشین یکی از تاکسی های زرد میدان انقلاب گذاشته شده و شوفرها سرشان بهش گرم است. گفتم: داداش ببرش تو سایه و آبش بده و رد شدم. یکی از شوفرها به او گفت: خلاصش کن ... ... ادامه خبر