سایر منابع:
سایر خبرها
طنز؛ تو دل ما هیچی نیست!
همینه که همه ما تو فامیل حداقل دو نفر رو داریم که به خون هم تشنه ان، تو خونه شون هم عکس طرف رو گذاشتن رو صفحه دارت و روزی سه بار بهش تیراندازی می کنن، بعد به هم که می رسن همدیگه رو سخت در آغوش می کشن و می گن: واااای فلانی جون! نمی دونم چرا عده ای فرصت طلب سودجو چشم دیدن رابطه صمیمی ما رو با هم ندارن. بعد تا کنار هم هستن می شینن به اون عده فرصت طلب سودجو که شامل بقیه فامیل جز خودشون هستن بد و بی راه ...
نگاهی کوتاه به دفتر برگزیده اشعار محمد شکری (آرش کرمانشاهی)/ ح- مولایی فر
کنم با زلال چشمه ی آمال و نور شور و حال کوچه و پس کوچه ی دل را چراغان می کنم مرکب شب تاز را بر دشت باز زندگی با سوار کامرانی، پر ز جولان می کنم خیمه ی سبز بهاران را علم سازم به باغ این خزان آباد را ویران ویران می کنم هر دم از گلخنده ی سرزنده و پرشور عشق خاطر آسوده ی غم را پریشان می کنم گر به دست آید رگ و هم ریشه ی نامردمی لخته های خون دل را ...
سال اشک پوری؛ روز مرگ سلطانی
گفته است: این اواخر که مجبور شده بود در خونهٔ مخفی زندگی کنه و چهار نفر که غیابا به اعدام محکوم شده بودم، تو خونه اش مخفی کرده بود، با شبکه های بالا در تماس بود. قرار هم نبود که کیوان خیلی فعالیتی کنه و فقط حفاظت از اینا براش مهم بود و ارتباط دادن اونا با حزب. مثلاً خسرو روزبه یه نامه ای به این چهار نفر می نوشت، کیوان می بایست می رفت اون نامه ها رو می گرفت از روزبه و به اینا می رسوند. در همین حد ...
روایت پوری سلطانی از فضای ادبی دهه ی 30
بیکار بودم و نیاز مادی داشتم، تنها آدمی که می تونستم بهش بگم، سایه بود. از روز 28 مرداد چیزی به خاطر دارید؟ حتماً با بچه ها بودم ولی جزئیاتش نه. سایه با اون حافظة جهنمی خودش همه رو با جزئیات باید یادش باشه. من بعد از قضایای مرتضی و شوکِ اون مسئله حال ندار شدم و آدمها رو خیلی نمی شناختم و یواش یواش شناختمشون. ببخشید استاد! ممکنه این سؤالهام ناراحتتون کنه... شما کی ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (185)
بانوان نذاشت بره مسابقات، این بار فدراسیون دردسر رو کم کرد و گفت همه ی تیم بمونید همینجا لازم نیست برین جام حهانی! 29. کاش می شد کمپین سطل گِل برای درِ فدراسیون فوتبال راه انداخت که نمی تونه برای تیم قهرمانش ویزا بگیره. 30. شرایط طوریه که بازیکنای تیمای لیگ برتر میترسن به زمین حریف نفوذ کنن. ...
هر چیز به جای خود
بهم دست می ده. سپس معلم شروع به صحبت کرد. او از مردم شهر و آدم های پولدار صحبت کرد. او می گفت: خیلی خوبه که آدم از یه خانواده ی پولدار باشه. چون انسان انگیزه ی بیشتری برای ادامه زندگی پیدا می کنه. خیلی از هنرمندای ما این عقیده رو ندارن و می گن که آدم با فقر به چیزای بهتری می تونه برسه اما به نظر من این اشتباست. خدا به آدم ها پول می ده که احترام کسب کنند و فرزندان اون ها بتونند به وسیله ی اون ...
زیر درخت بید
.... و او جواب داد: همین که می گفتی دیگه... یوهنا؛ اون خیلی زن معروفیه و همه اون رو می شناسن. اما یوهنا هر وقت که می خواست صحنه را ترک کند مردم برایش گل می فرستادند و از او خواهش می کردند که دوباره برای آنها برنامه اجرا کند. یوهنا وقتی از سالن بیرون آمد و در کالسکه اش نشست. همه دور او جمع شده بودند. وقتی هم که حرکت کرد همه دنبالش به راه افتادند و کونود هم با خوشحالی دنبال او می دوید. اما وقتی ...
گل داودی
سرویس اندیشه جوان ایرانی ؛ بخش شعر و ادبیات: نویسنده: هانس کریستین آندرسون برگردان: کامبیز هادی پور در روزگاران گذشته جلوی یک باغ زیبا چمنزاری بود که یک گل داودی زیبا آنجا روییده بود. و خورشید همان طور که بر روی گل های باغ می تابید بر آن گل داودی که بیرون از باغ بود هم می تابید. گل روز به روز بیشتر قد می کشید و گلبرگ های سفیدش بزرگ تر می شد. او از این که بین چمن ...
بیوگرافی محمدعلی فردین
. فیلم شناسی کارگردان بر فراز آسمان ها (1357) قرار بزرگ (1354) قصه شب (1352) جهنم + من (1351) قصر زرین (1348) سلطان قلب ها (1347) حاتم طایی (1345) گدایان تهران (1345) خوشگل خوشگلا (1344) عشق و انتقام (1344) گرگ های گرسنه (1341) نویسنده قصه شب (1352) سلطان قلب ها (1347) حاتم طایی (1345) خوشگل خوشگلا (1344) عشق و انتقام (1344) مشاور فیلمنامه قرار بزرگ (1354) بازیگر ...
قوطی فندک
روی پیش بند و باز هرچی دلت خواست سکه بردار. تازه توی اتاق سوم هم پر از سکه های طلاست و اون جا هم یه سگی هست که چشماش به بزرگی یه کلبه ی بزرگه اما از اون هم نترس و همون کاری رو که گفتم انجام بده، یعنی بنشونش روی پیش بند و هرچه قدر که دلت خواست از توی صندوق سکه بردار. در عوض یک قوطی فندک اون دور و ور هست که تو باید اونو برای من بیاری. اون قوطی فندک کهنه مال مادربزرگم بوده که وقتی آخرین بار اون جا ...
حرف های کودکانه
پدر و مادر آدم، اشخاص مهمی باشند. خود آدم هرچی هم که زحمت بکشد و درس بخواند و کارهای دیگه انجام دهد فایده ندارد. مثلاً اگه آخر نام خانوادگی یه نفر سن باشه اونا هیچی نمی شوند و آدم اصلاً نباید نزدیک این جور آدما باشد. او وقتی حرف می زد با غرور سرش را بالا می گرفت و چشمانش را تقریباً می بست. در ان حال دختر یک تاجر که آخر نام خانوادگی اش سن بود خیلی عصبانی شد و گفت: بابای من آنقدر پول دارد که ...
مار دریایی بزرگ
سرویس اندیشه جوان ایرانی ؛ بخش شعر و ادبیات: نویسنده: هانس کریستین آندرسون برگردان: کامبیز هادی پور در یک کشور دور یک ماهی کوچولو در دریا زندگی می کرد که از نژاد خیلی خوبی بود. او خواهر و برادرهای زیادی داشت؛ شاید هم بالاتر از هزار تا خواهر و برادر داشت و همه ی آنها با هم به دنیا آمده بودند اما از وقتی که چشم باز کرده بودند پدر و مادرشان را ندیده بودند و اصلاً نمی ...
رییس و باغبان
افتخار است. اما آنها تمام باغ را زیر و رو کردند تا آن گل را پیدا کنند، ولی هیچ خبری از آن گل نبود. پس وقتی باغبان را دیدند به او گفتند که همه جای باغ را گشته اند اما آن گل را پیدا نکرده اند. پس باغبان به آنها گفت: می دونم که شما قسمت گل های باغ رو گشتید، اما باید به شما بگم که این گل توی قسمت سبزی هاست. چون اون از نژاد سبزی هاست. رییس خیلی عصبانی شد و گفت: پس چرا تو این گل رو برداشتی و آوردی توی ...