همسر، همدرد، همدل - جام جم
سایر خبرها
فراگیری هنر کاشی کاری در حرم رضوی و احیاء آن در 40 کشور دنیا
مادرم چون کسی نبود از ما مراقب کند، پدرم بناچار ما را به حرم و نزد معمار آن زمان مرحوم خوشدست برد تا کنار دست او کار یاد بگیرم. البته پدرم هم خودش در کتابخانه حرم به نگهبانی مشغول بود و سال ها نیز در لباس خادمی به خدمت زائران مبادرت داشت. پس دوران کودکی شما در حرم مطهر فقط به شاگردی در هنر کاشی گذشت؟ بله. وقتی پدرم من را نزد مرحوم خوشدست برد. او به پدرم گفت: این بچه شیرش را خورده که ...
محاکمه مرد ایرانی که در گرجستان قاتل شد/ عضو یک گروه شیطان پرست شده بودم
جنایت به کمپ پناهندگان رفته است که مأموران بلافاصله او را دستگیر کردند. متهم پس از انتقال به اداره پلیس در تشریح ماجرا به مأموران گفت: چند ماه پیش به قصد پناهندگی در کشور کانادا به ترکیه رفتم و از طریق آن کشور عازم کانادا شدم اما موفق نشدم پناهندگی بگیرم. از آنجا به ناچار راهی کشور گرجستان شدم و سعی کردم با پیدا کردن کار برای خودم یک زندگی تازه بسازم تا اینکه چند روز بعد متوجه شدم یک تاجر ...
افسر ارتش شاهنشاهی که رزمنده دیروز و شاعر امروز است
.... یعنی زمانی که انقلاب شد شما کرمان بودید؟ بله، آن روز ما پادگان بودیم. فرمانده پادگان فردی به نام سرهنگ رضوی از سادات نیک روزگار بود. حالا یه خاطره خنده دار هم از همان روز بگویم: هر روز صبح در حیاط پادگان طی مراسم صبحگاه باید پرچم ایران با شعر به سلامتی آریامهر، اعلی حضرت، بزرگ ارتش داران، هورا، هورا، هورا بالا می رفت و غروب با همین شعر پایین می آمد. روز 22 بهمن ...
روایت حاجی ایرانی از زندان عربستان؛ در حسرت یک قطره آب بودم!
اندازه نی آبمیوه کوچک بود. هر بار هم باید دکمه ای را فشار می دادم و صبر می کردم چند قطره آب بیاید. روزهای سختی را در آنجا به تنهایی سپری کردم. در مدتی که در زندان بودید، از خانواده خبری داشتید؟ 40 روز در سلول انفرادی بودم. جایی که کاملا محصور و بسته بود و فقط به اندازه یک دستمال کاغذی دریچه داشت. در این مدت با هیچ کسی ارتباطی نداشتم. چند بار از سعودی ها خواستم که اجازه دهند تا ...
مسجدی که پاسخگوی طیف های متنوع فکری بود
شروع و در سال 1341 تمام شد. بانی این امر خیر، مرحوم آیت الله حاج شیخ زین العابدین سرخه ای، پدر خانم مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدرضا مهدوی کنی بودند. یادم هست روزی ایشان همراه با سیدمهدی جلیلی صاحب زمین مسجد به آنجا آمدند. موقع ظهر فرشی پهن شد که نماز بخوانند و ناهار بخورند. مرحوم پدرم قرار گذاشته بود، هر روز غذای کارگرانی را که داشتند مسجد را می ساختند، بدهند. سفره می انداختند و حدود 40، 50 نفر بر ...
زن خیانتکار در دام باج های همسر صیغه ای/ اخاذی ها او را کلافه کرد/ زن جوان با مدیرش رابطه غیر اخلاقی ...
من زندگی مشترکم را با فولاد آغاز کنم. خلاصه بدون هیچ مراسمی زیر یک سقف رفتیم اما هنوز 6 ماه از ازدواجمان سپری نشده بود که فهمیدم شوهرم از چند سال قبل با زن مطلقه ای رابطه دارد در همین روزها بود که فولاد همه جهیزیه ام را برای زندگی با آن زن به مکان نامعلومی برد و مرا رها کرد. من هم پس از دو سال دوندگی بالاخره موفق شدم از فولاد طلاق غیابی بگیرم. بعد از این ماجرا چند بار به صورت موقت ...
عشق گناه آلود یک زن به دوست پسر سابق اش / او به پلیس مشهد چه گفت؟
... به گزارش رکنا، زن 30 ساله که بعد از طی مراحل قضایی، حکم طلاق را از دادگاه گرفته بود، با بیان این که کاش زمان به عقب بازمی گشت و من مهم ترین اشتباه زندگی ام را مرتکب نمی شدم، درباره سرگذشت خود گفت: در کلاس دوم دبیرستان تحصیل می کردم که متوجه شدم پسر جوانی هر روز بعد از خروج از مدرسه مرا تعقیب می کند اما من توجهی به این موضوع نداشتم تا این که یک روز زنگ تلفن ثابت منزلمان به صدا درآمد و من در غی ...
از نوزادی همه عاشقش بودند
جای دیگر و در منطقه کوهستانی منتظر ما بودند، بعدش من با مادرم و داداش هایم رفتیم. **: شب بود؟ مادر شهید: روز بود، به ما کاری نداشتند. **: پس هدفشان فقط پدرتان بود. مادر شهید: آره، فقط می خواستند پدرم را دستگیر کنند. **: شما خودتان را رساندید و پناهنده پاکستان شدید، چند سال پاکستان بودید؟ مادر شهید: حدودا سه سال انجا بودیم. خانه ای در ...
بانوان توان یاب همدانی و تحقق شعار خواستن، توانستن است
پسر که در رشته دکترای تربیت بدنی مشغول به تحصیل است. سال 1370 بعد از پذیرش در آزمون، وارد آموزش و پرورش شدم. به عنوان معلم استخدام شدم و الان با 28 سال سابقه کاری بازنشسته آموزش و پرورش هستم. حتی با وجود اینکه مدیریت مدارس پسرانه برای خانم ها سخت تر است اما من همیشه مدیر مدارس پسرانه بودم و تعداد زیادی دانش آموز پسر را به خوبی کنترل می کردم و همه قانون مدار بودند. این بانوی موفق افزود ...
قتل تاجر سرشناس در گرجستان، محاکمه در تهران
پیدا کرد. این در حالی بود که اولیای دم مقتول برای او حکم قصاص درخواست کرده بودند. فرید پس از سال ها تحمل زندان به ایران منتقل شد. متهم به قتل در جریان تحقیقات گفت: من در ترکیه زندگی می کردم، اما سال 90 آنجا را برای پیدا کردن کار ترک کرده و راهی گرجستان شدم. حدود سه هفته ای در تفلیس بودم که با مقتول آشنا شدم. او از افراد سرشناس و تاجر معروفی بود. روز حادثه به دفتر او رفتم و در حال صحبت ...
روایت متهمان آشوب: برای ابراز همدردی آمده بودم، ولی به آشوب و جنگ ختم شد/ مطالب علی کریمی و آقامیری روی ...
ایران بازگشتم، الآن حدود 13 سال می شود که در ایران هستم. علت برگشتنم به ایران هم به خاطر این است که کشورم را دوست دارم و دوست داشتم اینجا زندگی کنم. البته خانواده من سیاسی بودند، از همه بیشتر پدرم سابقه فعالیت های سیاسی داشت و در زمان شاه هفت سال زندان بود. انقلاب که شد پدرم آزاد شد و چون شرایط مساعد نبود به آلمان رفتیم. آنجا پناهندگی گرفتیم و پدرم بعد از سه - چهار سال کار سیاسی را کنار گذاشت. من ...
برای شهادت همرزمانم گریه نکردم
عباس زال پیشکسوت دفاع مقدس در گفت وگو با خبرنگار دفاع پرس در مشهد، اظهار داشت: در شهرستان فردوس دانش آموز بودم و به واسطه پدرم که در فعالیت های مربوط به انقلاب و سپاه نقش فعالی داشت، خبر تجاوزات مرزی عراق به ایران را حدود یکی دو ماه زودتر از دیگران مطلع شدم. وی با اشاره به اینکه اولین بار در اسفند 1360 به جبهه اعزام شدم، گفت: برخلاف دوستان و بسیاری از هم سن و سال هایم که مشکل رضایت پدر ...
سخت گیری دارنده توپ طلا به پسرش
همین دلیل یاد گرفتم که از دیدن آن ها لذت ببرم. سال گذشته چهارم شدم هر چند که در آن سال جوایز تیمی را نبرده بودم. امسال همه چیز را برده ام.توپ طلا تحقق یک رویاست. مفهوم خاصی دارد چرا که از سن کم هدف من بوده است. همه بازیکنان رویای این را دارند که روزی توپ طلا را ببرند. *الگوها در بچگی: الگوهایم پدر و مادرم بودند چرا که دوران بسیار سختی را داشتند. بازیکنی نبود که الگوی من باشد ...
اگر شهید شوم، بدون مادرم به بهشت نمی روم
، اما بعد از انقلاب روزی از مسجد به خانه آمد و گفت: با یکی از دوستان تصمیم گرفتیم که ناممان را تغییر دهیم، گفتم چرا این کار را کردی؟ گفت: شاهین طاغوتی است، از این رو نام حمید را برای خودم انتخاب کرده ام. دو بار به جبهه اعزام شد و سال 1362 در جزیره مجنون مفقود شد و کسی هم از او اطلاعی نداشت، سال های سخت انتظار این گونه برای من و پدرش آغاز شد، امید داشتیم شاید اسیر شده و بازگردد، اما خبری از ...
بنزما: شروعم در رئال مادرید خوب نبود چون خیلی بچه بودم/ من با نسل زیزو و رونالدوی برزیلی بزرگ شدم
. بهترین بودن فراتر از فقط گلزنی است. ملی پوش فرانسوی در ادامه توضیح داد که والدینش چطور به او کمک کردند تا شخصیت خود را در سنین پایین شکل دهد. بنزما افزود: من می توانم بگویم قهرمانان من پدر و مادرم هستند. چرا؟ چون آنها روزهای بسیار بدی داشتند، واقعاً بد. اگر از قهرمانان صحبت کنیم، قهرمانان من پدر و مادرم هستند. بازیکن فوتبالی الگوی من نبود. نمی خواهم بگویم که همیشه به تنهایی موفق شدم، اما ...
خیانت های همسر رنگ خون به خود گرفت/ خودکشی زن جوان به خاطر هوسرانی های همسرش! +جزییات کامل
مادرم آغاز شد. آن زمان 13 سال بیشتر نداشتم که با جدایی پدر و مادرم از یکدیگر به همراه برادر بزرگ ترم مهمان ناخوانده نزدیکانم شدم. با وجود این به تحصیلاتم ادامه دادم و در رشته معماری دانشگاه پذیرفته شدم. در این شرایط تصمیم گرفتم به طور مستقل زندگی کنم و خودم را از باتلاقی نجات دهم که پدر و مادرم من و برادرم را در آن رها کرده بودند در همان دوران دانشجویی وارد بازار کار شدم و طراحی و ...
حاج آقا مصطفی به روایت همسر: آقا مصطفی مدرن و امروزی بود | از افکار متحجرانه ناراحت بود | چندان در بند ...
محل بحث حاج آقا مصطفی بروید و پس از مباحثه ایشان را ببینید. روز بعد من و مادرم به محلی که پدرم آدرس داده بود رفتیم و حاج آقا مصطفی را که در میان بقیه طلبه ها مشخص بود و قد بلند و قیافه خیلی خوبی داشت و به نظرم مدرن و امروزی می آمد دیدیم و با اینکه روحانی و ملبس بود، اما معلوم بود که با سایر روحانیون و طلاب تفاوت دارد. من رضایت خودم را اعلام کردم و عقد خوانده شد و پس از یک سال ...
با خالق کامبک طلایی کشتی؛ از اوتیسم برادر تا رابطه با پدر و رویارویی با گرایی
به خاطر اوتیسم برادرم اذیت می شود. آنها خیلی برای من زحمت کشیدند. اگر پدرم نبود، به هیچ جا نمی رسیدم. او از بچگی دستم را گرفت و هدایتم کرد. پدرم گوش شکسته و عشق کشتی است، در بچگی من را به باشگاه برد. یکی دو سال اول، نتیجه نمی گرفتم و استرس زیادی داشتم، پدرم یک روز گفت، من خودم ترسو نبودم و نمی خواهم پسرم ترسو بار بیاید. بعد یاد گرفتم که استرسم را روی تشک کنترل کنم. وی ادامه داد: پدرم ...
شهیدی که در اربعین کربلایی شد
: پرواز نداشته و برگشته که درکنار خانواده باشد. تا به حال سابقه نداشت که به این زودی برگردد. من از شدت خوشحالی بال درآورده بودم. با عجله خودم را به منزلشان رساندم . با شما تماس می گرفتند؟ بله. یک روز درمیان تماس می گرفت.در مرداد 95 پدرم فوت کرد. حدود یک ماه طول کشید تا بتوانیم به سیدهادی خبر دهیم. در نهایت او برای شب چهلم خودش را رساند. با توجه به اینکه خواهر شهید ...
گروگانگیری پزشک مشهور برای تهیه جهیزیه
شفاآنلاین سلامت چون بیکار بودم و تهیه چند قلم از جهیزیه همسرم به گردن من افتاده بود، با همدستی پدرم تصمیم به آدم ربایی گرفتیم. این بخشی از اعترافات مهندس آی تی است که می گوید به دلیل بیکاری و مشکلات مالی یکی از پزشکان مشهور را ربوده و پس از 3روز اسارت حساب های بانکی او را خالی کرده است. به گزارش شفاآنلاین : عصر روز 17مرداد ماه امسال مردی به پلیس آگاهی تهران رفت و مدعی شد که 2نفر از ...
حاج محمدآقا نمی توانست ساکت بنشیند/تو همان رسول زاده کاشانی هستی؟
به مانیتور و مشغول بازنویسی و چکش کاری متن کتاب حاج آقا رسول زاده بودم. انگار قسمت بود کتابِ شخصی که هر سحر برای نماز شب بیدار می شد، سحر نوشته شود. در این مدت کل کتاب را با قالب مستندداستانی بازنویسی کردم. خدمت سربازی هم که تمام شد، باز حس می کردم هنوز کار به نقطه عالیِ مدنظرم نرسیده است. چیزی از پایان سربازی ام نمی گذشت که شدم مسئول واحد نویسندگی تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی ...
می خواهم دو برابر پدرم تکفیری ها را نابود کنم
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، آقا مهدی را در چند برنامه فرهنگی دیده بودم و تسلطش بر مباحث فرهنگی و سیاسی برایم جالب بود. قرار گفتگو اگر چه بارها به دلایل مختلف به تأخیر افتاد اما بالاخره صبح یک روز تابستانی، در یکی از طبقات حوزه هنری توانستیم در فضایی آرام بنشینیم و دو ساعت گپ بزنیم. تمام تلاشمان این بود که از کلام آقا مهدی، به ویژگی های پدر شهیدش پی ببریم. او که تسلط خوبی بر مباحث مربوط ...
گفتگو با پدر و پسری که پزشک معروف تهرانی را ربودند
باید خانه بخری. چند قلم از وسیله های گرانقیمت خانه را هم باید تو بخری. من هم پول نداشتم. نمی دانستم باید چه کار کنم، برای همین تصمیم به گروگانگیری گرفتم. *قبلا هم گروگانگیری کرده بودی؟ اواخر سال 99 بود که در سعادت آباد راننده یک خودروی ولوو را ربودم. آن زمان تنها بودم. راننده را بردم و یک روز او را حبس کردم. اما او گفت که فقط راننده است و هیچ پولی ندارد. راست می گفت. از یک ...
روایت های مختلف از شهادت سید مصطفی خمینی / واکنش امام به شهادت فرزند / مصطفی به روایت همسر؛ آقا مصطفی ...
خدمتکار خانم داشتیم که اصالتاً یزدی بود و وقتی که من ازدواج کردم، پدرم این خانم را برای کمک به من آورد و در نجف هم پیش من بود تا اینکه وفات کرد و از دنیا رفت. من قضایای شب رحلت حاج آقا مصطفی را از زبان این خدمتکار که به او ننه می گفتیم و زن خیلی فهمیده ای بود و علی رغم بی سوادی، خیلی دانا بود و به همین جهت امام هم به او احترام می گذاشت، نقل می کنم؛ چون خودم مریض بودم و در طبقه پایین منزل پیش ...
گروگانگیری خشن و هولناک یک پزشک در تهران!
ام حل نمی شد. پدرخانمم گفته بود باید خانه بخری. چند قلم از وسیله های گرانقیمت خانه را هم باید تو بخری. من هم پول نداشتم. نمی دانستم باید چه کار کنم، برای همین تصمیم به گروگانگیری گرفتم. قبلا هم گروگانگیری کرده بودی؟ اواخر سال 99 بود که در سعادت آباد راننده یک خودروی ولوو را ربودم. آن زمان تنها بودم. راننده را بردم و یک روز او را حبس کردم. اما او گفت که فقط راننده است و هیچ ...