پدر قاتل: پسرم شرور بود و می خواستم او را با چنگال بکشم - خرداد نیوز
سایر منابع:
سایر خبرها
مرد اعدامی پس از بخشیده شدن، پسرش را کشت و ... / هر دو قتل در برابر چشمان مریم رخ داده بود
اتاق خبر 24 : احمد 47ساله 4 سال قبل در سال 90 همسرش به نام مهتاب را نیمه شب خفه کرد وچند ضربه چاقو به او زد. این مرد که جنایت خانوادگی را مقابل چشمان دختر و پسر نوجوانش رقم زده بود با جلب رضایت اولیای دم از قصاص رهایی یافت و یازدهم تیرماه سال 94جنایت فجیع دیگری را رقم زد. احمد این بار مقابل چشمان دخترش مریم پسر 14ساله اش به نام میثم را کشت. وی هفته گذشته در شعبه دهم دادگاه ...
پسرقاتل: پدرم اگر زنده بود باز هم می کشتمش!
دادگاه کیفری یک ایستاد و در تشریح ماجرای قتل هولناک پدر و مادرش گفت: پدرم با من بدرفتاری می کرد. او مشروب می خورد و من از این وضعیت ناراحت بودم. شب وقوع حادثه در منزل خاله ام مهمان بودیم و من به خاطر این که چند روز همسرم در منزل نبود، به خانه پدرم می رفتم. آن شب وقتی در نیمه های شب از مهمانی به خانه پدرم بازگشتیم، دوباره جر و بحث میان پدر و مادرم به خاطر اختلافات قبلی شروع شد. من هم که از این وضعیت ...
بررسی مرگ مشکوک زن سال خورده در دادسرا
در ایران تنها بودند، برای راحتی و آسایش آنها پرستاری برایشان گرفته بودم، اما مادرم مهرماه سال گذشته فوت شد و پزشکان مرگ او را بر اثر عارضه قلبی تشخیص دادند. در آغاز من به موضوع مشکوک بودم، اما یک سری اتفاقاتی افتاده که فکر می کنم پدرم و پرستار مادرم در مرگ مادرم دخالت داشته اند و احتمال می دهم آنها با بالاوپایین بردن دوز داروهای مادرم باعث این اتفاق شده اند. او همچنین گفت: در زمانی که ...
روایتی از کربلا تا کربلا/ زهیر به کربلا بازگشت
فرزندش بود. حسین ترکان: من و زهیر تنها پسران خانواده بودیم، که بعد از شهادت زهیر من تنها برادرم را از دست دادم، اما پدرم بعد از شهادت زهیر کمرش شکست و خم شد، پدرم محکم و با اراده بود و هیچ وقت از نبود زهیر شکایت نکرد و با غرور و افتخار از فرستادن پسرش با رضایت کامل به جبهه می گفت. مگر تحمل و صبر یک انسان چقدر است، همه که حضرت ایوب نیستند، ما 29 سال چشم انتظار بودیم، همین ...
آرزوی شهید اهل سنت برای دفاع از حرم اهل بیت
شهادت پسرش رسید کلامش را قطع کرد و زیر لب، حرفهایی را با خود زمزمه کرد و با بغض شروع به گریه کردن نمود. وقتی موفق نشدم با مادر شهید صحبتهایم را ادامه دهم، برادر کوچکتر ایشان به گفت وگو با ما ادامه داد و گفت مادرم همیشه همینطور است و زمانی که از برادرم صحبتی می شود فورا بی تابی می کند و گریه امنش نمی دهد زیرا 29 سال تمام است که ببیند که چه زمانی چشم انتظاری اش به پایان می رسد و خبر بازگشت ...
رفاقت به سبک جبهه
. بچه های جبهه زود با هم انس می گرفتند و با هم صمیمی می شدند. خاطره دوم وقتی سال 1365 برای اولین بار به جبهه رفتم، فقط پانزده سالم بود. با اینکه فرزند اول بودم؛ اما پدر و مادرم با رفتن من به جبهه مشکلی نداشتند و خودشان مشوق اصلی من بودند. پدرم خودش زودتر از من به جبهه رفته بود و دلش می خواست من هم لباس خاکی بپوشم. این شد که من هم تصمیم گرفتم که اعزام شوم؛ اما هنوز کوچک بودم و مرا به جبهه ...
گفت وگو با پدری که 50 روز است پسر 8 ساله اش را گم کرده
اینها حرف های محسن قندی؛ پدر پارسا قندی 8 ساله است. او روز 11 تیر ماه همراه با خانواده اش از سفر شمال به تهران برمی گشت که مفقود شد. آن طور که پدرش می گوید پارسا را بعد از تونل وانا، حوالی امام زاده هاشم در نزدیکی رودخانه ای در جاده شمال گم کردند. آنها در حال آماده کردن غذا بودند که عمه پارسا سراغش را گرفت و ناگهان همه متوجه نبود او شدند. پدرش می گوید: کمی دورتر از جایی که ما توقف کرده بودیم دو ماشین دیگر نیز بودند. پارسا مشغول بازی بود اما ناگهان ناپدید شد و هرچه گشتیم پیدایش نکردیم. من و خانواده ام هرچه توان دا ...
زن ایرانی شوهر داعشی اش را کشت!
...، یکنفر گفت که امید من می شود، یکنفرآمد با من که تا به حال با هیچ پسری دوست نبودم بازی کرد و برای من شد تمام دنیا و من که مهر مادر نداشتم فکر می کردم موسی می تواند همه زندگی ام شود. مهر مادری؟ پدر و مادرم 20 سال است که از هم جدا شدند. آخرین بار مادرت را کی دیدی؟ 4 سال قبل مادرم را دیدم، با مادرم زندگی نمی کنم، یکبار هم که رفتم پس از 14 سال به دیدنش ...
باغبان شهیدی که می خواست پسرش را مدافع حرم کند
دخترش چرخاند. صبح که بلند شد دوباره گفت نگران نباش. زینب را که خواب بود، بغل کرد، بوسید و دور خانه چرخاند. پسرم گفت: امروز روز پدر و دختر است دیگر! وقتی که از منزل به سمت کار رفت، هنوز چند دقیقه نمی شد که برگشت. گفت امروز کار دارم و سر کار نمی روم. من خوشحال شدم. همان لحظه، یک نفر به او زنگ زد. بعد از تماس گفت: امروز کار زیاد است، دوستم هم بچه اش مریض است و باید بروم . به او ...
اسطوره ای از میثم برای پسرم می سازم
پسرم تصمیم گرفت وارد سپاه پاسداران شود. این پسر الگوی همه ما بود. سال خمسی داشت که بعد از شهادتش متوجه شدیم. طبیعی است انسان وابسته به فرزندش است. وقتی که میثم مجروح شده بود به او گفتم بگذار زمان بگذرد، مجروحیتت التیام پیدا کند بعد برو. اما گفت پدر تا زمانی که حرم حضرت زینب(س) امنیت نداشته باشد ما باید برویم. زمانی که سوریه بود خواب دیدم میثم شهید شده است. بعد از سه روز خبر آوردند مجروح شده، آن موقع ...
مرد کارتن خواب صحنه جرم را باسازی کرد
به گزارش دولت بهار، رسیدگی به این پرونده از شامگاه شنبه 24 مهرماه سال قبل، همزمان با قتل مرد قاچاق فروشی به نام حسن به دست مرد معتادی در دستور کار مأموران پلیس قرار گرفت. آن روز، قاضی مدیر روستا، بازپرس ویژه قتل تهران وقتی در محل حادثه حاضر شد، دریافت ساعتی قبل مرد 44 ساله معتادی به نام محمد در پارک پمپ بنزین حوالی مسعودیه با مقتول درگیر شده و او را با چاقو هدف قرار داده که در نهایت ...
دانشجوی کارگردانی طراح سرقت مرگبار از خانه پدربزرگ
خانه شدم و به آنها گفتم. ساک دست شهرام بود، او خیلی حرفه ای بود و گاوصندوق را هم باز کرده بود. هنوز صحبت هایم تمام نشده بود که نور چراغ قوه مأموران ما را غافلگیر کرد. ساک را رها کردیم و به اتاق خواب پناه بردیم. یکی از مأموران در را باز کرد و شهرام هم گاز اشک آور به صورت او زد. خواستیم فرار کنیم که شلیک کردند و دو نفر از بچه ها مجروح شدند. تو که می دانستی شهرام آدم خلافکاری است چرا با ...
فاطمه صادقی خلخالی: پدرم مهربان نبود/ از من خواهش کرد به خاتمی رأی بدهم
.... * من رابطه خیلی نزدیکی با پدرم داشتم. رابطه ای که عینی هم نبود و اتفاقاً زمان های خیلی زیادی از هم دور بودیم. قبل از انقلاب که من بچه بودم او اغلب نبود. بعد از انقلاب هم همینطور. تقریباً کمتر از هر آدم دیگری در زندگی ام او را دیده ام. اما رابطه من با او درونی بود. همیشه آدم مهمی برایم بود و تا آنجایی که اجازه داشتم او را زیر نظر داشتم. * پس از ردصلاحیتش و آغاز ایام انزوا ...
ماجرای قتل فجیع مادر و نوزاد 11 ماهه در مشهد
موضوع و چگونگی کشف اجساد شد. مامور انتظامی کلانتری محل عنوان کرد: مردی که اجساد همسر و فرزندش پیدا شده به همراه پسرعمویش در کلانتری حضور دارند و مدعی هستند که زن جوان از 3 روز قبل برای رفتن به منزل پدر شوهرش از خانه خارج شده و دیگر بازنگشته است. در این هنگام بود که قاضی میرزایی با طرح چند سوال تلفنی دیگر و در حالی که دستور حفظ صحنه حادثه را صادر می کرد از نیروهای انتظامی خواست 2 مرد ...
بلاتکلیف اما امیدوار
قرار دهد. هر چند در ارتباط با این پرونده 2 مظنون دیگر بازداشت شدند، اما اظهارات ضدونقیض آنها کمک چندانی به حل این پرونده نکرد تا این دو متهم نیز پس از یک سال به قید وثیقه از بازداشت موقت آزاد شدند. حالا پرونده محمدامین به یکی از پیچیده ترین پرونده های کودک ربایی تبدیل شده است. بن بست شاید واژه مناسبی برای این پرونده آدم ربایی باشد؛ اما نمی تواند پاسخی برای بلاتکلیفی پدر و مادر این کودک باشد ...
به او گفتم شهید شو، اما اسیر نه
وقتی شهید شد همه منتظر شهادتش بودیم. هم رزمش از مشهد آمد خانه مان گفت: ما 48 ساعت با محمدامین بودیم انگار 48 سال با او آشنا بودیم. می گفت: یک ساعتی که بعد از ناهار خوابیدیم محمدامین بیدار شد و خیلی خوشحال بود. پسرم به هم رزمانش گفته بود الآن خواب دیدم امشب عملیاتی در پیش است و فرمانده و من شهید می شویم جنازه مان را نمی آورند. بعد غسل شهادت می گیرد و آماده شهادت می شود. بعد از شروع عملیات سربازان ...
خلخالی بروایت دختر؛ به اصرار پدر به رئیس اصلاحات رای دادم
نکردم که باید از بابا دفاع کنم. رابطه با پدر در ایام انزوا من رابطه خیلی نزدیکی با پدرم داشتم. رابطه ای که عینی هم نبود و اتفاقاً زمان های خیلی زیادی از هم دور بودیم. قبل از انقلاب که من بچه بودم او اغلب نبود. بعد از انقلاب هم همین طور. تقریباً کمتر از هر آدم دیگری در زندگی ام او را دیده ام. اما رابطه من با او درونی بود. همیشه آدم مهمی برایم بود و تا آنجایی که اجازه داشتم او را زیر ...
اقدام کثیف مرد تنوع طلب با 3 دختر که همسرش شده بودند
همین نیم ساعت قبل با هم صحبت کرده بودیم. می گفت: " رفته بودم خونه خاله م. بیچاره دیگه از دست "یاسر" به ستوه اومده. هاج و واج مونده بود و نمی دونست باید چیکار کنه؟! همش خودش رو فحش می داد و می گفت: لعنت به من با این پسر تربیت کردنم! کجای کارم ایراد داشت که پسرم، تنها پسرم که با بدبختی بزرگش کردم این طوری از آب دراومد؟! من خودم تو یه اداره دولتی کار می کردم. بعد از فوت شوهرم برنگشتم خونه ...
توطئه جدید آمریکا در افغانستان کلید خورد/ از ربودن 47دختر تا قتل عام وحشیانه شیعیان افغان +عکس
وار” می کشند. وی افزود که اجساد قربانیان هنوز هم در محل باقی مانده و شورشیان اجازه دفن آنها را نمی دهند. طالبان و داعش کودکان، زنان و مردم را به طرز فجیعی قتل عام کرده و 47 دختر جوان شیعی را در این شهر به اسارت گرفته اند. منابع محلی می گویند در هنگام اسارت این دختران، نیروهای مردمی دو بار برای آزادی آنها اقدام و داعشی ها را محاصره کردند. اما ظاهرا بالگردهای ناتو مرتب برای شورشیان تجهیزات میرسانند ...
یه دهه هفتادی با ژن خوب! / شمرها همه شبیه هم اند! + تصاویر
... من اما از صبح که این عکس و عکس سر از تن جدای شهید را دیده ام. دیگر خودم نشده ام. ویرانم و به مادری فکر می کنم جلاد پسرش را شب ها خواب می بیند. من مادران بیقرار زیادی دیده ام مادری دیده ام شب ها در کوچه می نشیند با عکس پسرش حرف می زند. مادری دیده ام 10 سال پیرشده. مادری دیده ام آخرین پیراهن درآمده از تن پسرش را هنوز نشسته و می بوید. من سینه سوخته های زیادی دیده ام. حالا این ...
کرامت امام رضا (ع) در منزل مادر شهید محمد رضا صباحی
...> درادامه جلسه خواهر شهید صباحی در خصوص خوابی که دیده بود، به خبرنگار شبستان گفت: از ابتدی دهه کرامت سالجاری، یک توسلی به فرزند موسی بن جعفر حضرت معصومه سلام الله علیه داشتم و در این میان یکی از اقوام نزدیک که یک خانم هست، به بنده خواهر شهید گفته بود که برادرم چند سال پیش، یک سکه را از ضریح امام رضا علیه السلام به دست آورده بود و آن را به من داده بودم که پس از انجام توسلاتی، موجب شده بود بطور معجزه واری ...
اظهارات فائزه هاشمی در یک مصاحبه تفصیلی
رفت و هنوز جامعه به حالت قبل بازنگشته است. هشت سال دوره احمدی نژاد تاثیرات عمیقی بر جای گذاشت. البته ناگفته نماند که قبل از احمدی نژاد نیز برخی از این مسائل بود ولی امروز متفاوت است. به اعتقاد شما راه ایجاد یک فضای ایمن در جامعه چیست؟ حل این مشکلات بحث های کارشناسی فراوانی می طلبد؛ برای مثال در انگلیس، قانونی برای فرادستان تعیین کردند و گفتند ابتدا حاکمان باید قانون را رعایت ...
گفتنی های شنیدنی استاد فضل الله توکل از یار همراهش اسدالله ملک
... . * ایرنا: در فاصله 1357 تا تشکیل ارکستر هم نوازان و دعوت استاد ملک از شما که فرمودید در سال 1371 اتفاق افتاد، شما همکاری دیگری با مرحوم استاد ملک داشتید؟ * استاد توکل : قبل از انقلاب من شاید شش یا هفت نوار با اسدالله داشتم. بعد از انقلاب که اسدالله ارکستر هم نوازان را راه اندازی کرد، با اصرار از من دعوت کرد و چون من نمی رفتم، به من گفت اگر تو نیایی، من هم نمی روم. من به دلیل ...
اخلاص حاجی صلواتش را ماندگار کرد
عموی من پناهنده شده بود. ما اصالتاً مشهدی نیستیم و پدربزرگ ما خوانساری بودند. وقتی عمو رضا 5 ساله بود به قم آمدند تا 20 سالگی قم بودند و به دلایلی به مشهد رفتند. قرار بود چند سالی بعد دوباره برگردند که دیگر ماندگار شدند. ثمره این ماندگاری صلوات خاصه گذشت، اخلاص، تقوا و مخصوصاً دعای پدر و مادر ایشان بود که بارها می گفتند من هرچه دارم از پدر و مادرم است. همیشه می گفتند خیلی اوقات از بعضی مداحان ...
وضعیت امنیت روانی جامعه مناسب نیست/خشونت و بحران های روحی درکمین همه
رفتم و بعد دو سال خدمت سربازی را طی کردم. چرا و چگونه امریکا را انتخاب کردید؟ برای رفتن به امریکا آماده شدم که خودش داستان مفصلی دارد. در آن زمان بلیت هواپیما گران و بهای آن حدود پنج هزار تومان بود که برای تامین آن با مشکل روبه رو بودم. لاجرم با یک هواپیمای ارتشی که ملزومات نظامی حمل می کرد و مجوز پرواز با آن را یکی از دوستان پدرم فراهم کرد و پنج شش روز با توقف در نقاط مختلف درراه ...
گزارش فیلم های تلویزیون در تعطیلات آخر هفته
و بچه های دیگر مشکلی پیش می آید. پدر و مادر کوین برای تنبیه او را به اتاق شیروانی طبقه ی سوم می فرستند. او که بسیار عصبانی است آرزو می کند تا خانواده اش ناپدید بشوند. صبح روز بعد همه با زنگ ساعت بیدار می شوند و به دلیل این که دیرشان شده سریع آماده می شوند و خانه را به سمت فرودگاه ترک می کنند. آن ها کوین را فراموش می کنند. کوین از خواب برمی خیزد و می بیند که خانه خالی است. کوین خوشحال می شود و به ...
پس از خبر سقوط هواپیمایش تا 10 سال از او بی خبر بودم/ زنده شدن شهید لشگری تنها آرزویم است!
بودم که برای اولین بار ایشان را دیدم و همان سال هم برای ادامه تحصیل و طی دوره های خلبانی به آمریکا رفتند. وقتی از آمریکا برگشتند من کلاس سوم دبیرستان بودم و کمی بزرگتر شده بودم که پس از مدتی ایشان مرا از پدر و مادرم خواستگاری کردند. ابتدا پدرم قبول نمی کردند چون خواهر بزرگتری در خانه داشتم که هنوز ازدواج نکرده بود، اما آقای لشگری در تصمیمشان مصر بودند و می گفتند: شما بله را بگویید و ...
کالبدشکافی دقیق جامعه لهستان/ به مناسبت تولد کیشلوفسکی
با پسری جوان طوری رفتار می کند که انگار پسر خود اوست. زنی جوان پسرکی را به خاطر پاییدنش می بخشد. هر یک از این آدم ها برای رسیدن به چیزی پاک تلاش می کنند و در این تلاش کیشلوفسکی، امید اندکی را نه برای لهستان، بلکه حداقل برای بخشی از مردم آن می بیند. تهیه کننده کیشلوفسکی بعد از دریافت اولین جایزه سینمایی اروپایی به او گفت: تا زمانی که فیلم سازانی مثل تو وجود دارند، لهستان هنوز از دست نرفته است ...
هراس از کابوس اتمی
ناپدید شده است. اما چیزی که در حد یک معجزه بود اینکه مادرم را دیدم. البته او هم به سختی مجروح شده بود زیرا به هنگام انفجار در آشپزخانه بود. از قرار معلوم ظروف و دیگ های موجود در آشپزخانه به هنگام انفجار به این سو و آن سو پرتاب شده بودند. برادر کوچکم که به مدرسه ابتدایی که در کنار خانه ما قرار داشت می رفت، یک روز بعد و بر اثر شدت سوختگی جان خود را از دست داد. اما پدرم جراحت های سطحی برداشته بود. در ...