سایر منابع:
سایر خبرها
حمیدرضا حداد طوسی می خواست به جبهه برود چون من مسئول ایشان بودم، برگة اعزام به جبهه اش را آورد که برایش امضا کنم. شب قبل هم در مسجد شهدا (بناها) ایشان جلوی من مرا گرفت و گفت: برگة من را امضا کنید، می خواهم به جبهه بروم. من مقداری ناراحت شدم و گفتم: تو تازه آمده ای، باید بمانی، مسئولیت داری، فرماندة اینجا هستی، حداقل چند ماه بمان بعد برو. ایشان با ناراحتی از من جدا شد تا اینکه صبح روز به پادگان بسیج آمد ...