سایر منابع:
سایر خبرها
تحویلشان می دادم. بعد از آن روز، درمانگاه را به جای اصلی اش منتقل کردند. آبجی واکسیناسیون را انجام می داد و من در قسمت تحویل لباس مشغول شدم. همراه بقیه لباس می دوختم و چون دوره کمک بهیاری را گذراندم اگر جایی نیاز بود تزریقات و پانسمان هم انجام می دادم. اما آقای دغاغله دیگر نبود. نه توی داروخانه. نه اتاق دکتر. نه هیچ کجای درمانگاه. یک روز غیبش زد. برای همیشه. من هم دویدم توی دست شویی و درش را ...