سایر منابع:
سایر خبرها
روز در آنجا ماندیم، بعد بدون هیچ گونه امکاناتی ما را به اردوگاه بردند، وضعیت اردوگاه خیلی به هم ریخته بود، وضع زخم هایم اصلاً خوب نشده بود. مدتی را که در آنجا بودیم، شپش ها به سراغ مان آمدند، ما جرأت نداشتیم اعتراض کنیم، بعد از حدوداً سه ماه صلیب سرخ برای ثبت نام ما به اردوگاه آمد، من یک قوطی کبریت پر از شپش را به صلیبی ها نشان دادم و صلیبی ها در گزارشات شان آن را آوردند. بعد ...
روید؟ گفتند: به عقب برمی گردیم. گفتم: اینگونه بدون سلاح؟ عقب هم که بروید در جایی باید مستقر شوید تا جلوی پیش روی عراقی ها را بگیرید. اما زیر بار نرفتند، گفتم: فاو را از دست دادیم دیگر نگذاریم شلمچه هم از دست برود دل امام را به درد نیاوریم. ولی آنان زیر بار نمی رفتند، ناگهان بسیجی روح الله نائیج با آرپی جی جلوی شان نشست و گفت: دستور بدهی شلیک می کنم. من که از روحیه اش کاملاً مطلع بودم ...