سایر منابع:
سایر خبرها
تماشاخانه ی ایرانشهرم تا گریم شوم و لباسهایم را بپوشم و به روی صحنه بروم. وی ادامه داد: در گذشته از طرف مدیریت تماشاخانه ی ایرانشهر به ما گوشزدهایی شده بود و ما هم رفع کردیم اما حالا نمی دانم چرا به یکباره خبر توقف نمایش پاییز انتشار یافته است. افشاری تصریح کرد: نمایش پاییز یکی از پر مخاطب ترین نمایش ها به شمار می رود و من هم به عنوان بازیگر این کار دوست ندارم در روزهای پایانی ...
سرگرم باشد تا افکار مغشوش اذیتش نکند. من به کریم عشقی سفارش می کنم دو مرغ عشق که خوش خوان برایش بیاورد و تو هم به عنوان هدیه من برای کاترین بده. گفتم حتماً خوشحال می شود. مادر مشغول انداختن سفره شام است. دیگر شبها بلند شده و حوصله آدم از تنهایی سر می رود. به اطاقم می روم تا نگاهی به نوشته هایم بی اندازم. شعرهایم را می گویم که سوغات دوران سربازی است. حالا احساس می کنم بیشتر به آنها نیازمندم دیگر سخت و محکم به زندگی من گره خورده اند. ادامه دارد... برای دیدن نقشه در اندازه واقعی روی آن کلیک کنید ...
حسینی وارد شهر شدند .حالا آقا مهدی پرچم را دور کمرش بسته بود. با اسلحه جلوتر از همه حرکت می کرد . وقتی نیروهای گروهان مهدی به سلامتی پای شان را به آن طرف پل گذاشتند بلافاصله جان پناه گرفتند و از فرط شادی مهدی سرش را به خاک گذاشت . با آنکه دشمن به سختی می کوبید. سایر نیروها هم با شعار الله اکبر وارد شدند و بعد از ده بیست روز جنگ تن به تن حالا چونان سیل خروشان وارد شهر شدند ...
پسر حاجی طناب تاب مشکل حل شد؟ گفتم بله جناب سرهنگ. رفتم تهران تذکره ها را دادم به سفارت فرانسه گفتند خبرت می کنیم .سرهنگ گفت اگر بازهم کاری داشتی که از دستم بر می آید بگو تا برای حاجی طناب تاب انجام وظیفه کنم. تشکر می کنم و او به راننده دستور حرکت می دهد. مادرم مثل هر پنجشنبه مشغول رفت و روب و آماده کردن خانه برای پذیرائی فردا از داماد و دختر و نوه هایش در تلاش است. وقتی وارد می شوم سلام می کنم ...