سایر منابع:
سایر خبرها
برخی در فتنه 88 خارجی ها را به تحریم ایران تشویق کردند/ خیانت بزرگ فتنه لطمه به حیثیت ملت بود/ در اقتصاد ...
کرده بود. چون تشکیلاتمان یک تشکیلات مردمی است، نمی شود در آن یک انضباط نظامی را که همه سریع و یکسان به آن برسند برقرار کنیم. در ارتش وقتی می خواهند یک گردان را راه اندازی کنند، افسرشان چهار سال آموزش می بیند، سرگروه های ما چهار روز آموزش می بینند، بنابراین انتظار نداریم یکمرتبه همه شان به یک سطح برسند، ولی همین الگویی که دارد درست می شود، سازمان و مجموعه را دارد به این سمت می برد که این ...
شیار 143 به واژه انتظار معنی بخشید
داستانی خوبی داشت که خوب هم باز می شود، هم از لحاظ کارگردانی و هم از لحاظ بازی سنگ تمام گذاشته شده، از لحاظ محتوا این فیلم ارزشی بود . جوانی نیک سیرت از تازه مردان روزگار، به کار و بار منزل و ماوا و عشق خویش پشت کرده و برای حفاظت از آب و خاک و کیان مملکت خویش رهسپار جبهه ها شده و مادر خود را سال ها در چشم انتظاری نگه می دارد، غافل از اینکه تمام دوستان جوان او یا خود به میهن باز می گردند، و ...
نمی گذارم بنیاد شهید سیاسی شود/ بخش های زیادی از قانون جامع ایثارگری در حال اجراست/ روحانی طالب دیدار با ...
...> روزهای اولیه که آمده بودم سؤال همه خبرنگاران در مورد پرداخت همین مطالبات بود. بنده از خدا استمداد کردم و خود شهدا که من معتقدم ارواحشان ما را هدایت کردند و حمایت کردند توانستیم این کار را انجام دهیم. واقعا لازم است اینجا بگویم که ما در بعضی مواقع کارهایمان به مو بند شده اما قطع نشده است و به این اعتقاد رسیده ام که ارواح پاک شهدا و روح پاک امام ما را کمک می کند، زیرا بنیانگذار بنیاد شهید خود حضرت ...
مادر شهیدان رحیمی به فرزندان شهیدش پیوست
به گزارش خبرگزاری فارس از قم به نقل از روابط عمومی بنیاد شهید قم، این بانوی گرامی بعد از 30سال داغ دوری فرزندانش سرانجام روز گذشته بر اثر کهولت سن به دیار حق شتافت و پیکر مطهرش بعد از تشییع و طواف بر گرد حرم مطهر حضرت معصومه (س) در گلزار علی بن جعفر (ع) به خاک سپرده شد. پرویز رحیمی از طریق بسیج در جبهه جنوب به دفاع پرداخت و در بهمن سال 59 در سن 19سالگی به شهادت رسید و محمد تقی رحیمی نیز در سن 18سالگی در سال 61 در علمیات فتح المبین در محور دزفول - شوش به درجه شهادت نائل آمد. انتهای پیام/2258/و/ ...
ماجرای دیدار آقا با ننه غلام+تصاویر
. وقایع پانزده خرداد و بعد از آن که پیش آمد، دل ننه غلام هزار راه رفت، اما این شروع نگرانی ها بود. مسیر زندگی، غلام رستمی جوان را وارد ارتش کرد و او نظامی شد تا هر روز در گوشه ای از کشور باشد و مادر تنها. سال پنجاه و هفت با همسر و فرزندانش، در پادگان سنندج زندگی می کردند. هنوز شیرینی پیروزی انقلاب بر ذائقه اش ننشسته بود که گروهک های ضد انقلاب به پادگان حمله کردند و آنجا محاصره شد. چند ...
در این عملیات باورهای غلط دشمن درباره توان نیروهای ایرانی بهم ریخت
همیشه به یاد شماها بودم و هستم و خواهم بود و خیلی دوستتان دارم و لکن خدا و اسلام را بیش از شما. اگر چنانچه خداوند بزرگ خطاها و گناهان مرا بخشید و توبه ام را پذیرفت انشاءالله به فیض الهی که همان شهادت در راه اوست خواهم رسید. آری شهادت شربتی است که هر کس توان آنرا ندارد که بنوشد مگر اینکه بتواند در یک لحظه خود را از تمام قید و بند ظاهری اعم از مال و جان خود گذشته و در راه حق علیه باطل فدا ...
11 سال بی خبری از محمدکاظم
.... به من می گفتند: اگر آقای روستا از اسارت آزاد شوند و به کشور بازگردند، همه ما یک مانتو و مقنعه یکدست از یک رنگ و یک نمونه پارچه سفارش می دهیم و برای استقبال از همسر شما می آییم تا بتوانیم به شما کمک کنیم. البته بعد از سال 70 که شهادت محمدکاظم و 51 نفر از خلبانان مفقودالاثر نیروی هوایی محرز شد، شاگردانم خیلی هوای من را داشتند، هیچوقت من را رها نکردند، حتی تعداد زیادی از شاگردان ...
خانواده شهید صارمی همواره حامی انقلاب بوده و هستند
عهده همگان گذاشته شده است، تا با الگوگیری از این فرهنگ ناب همچنان مسیر دین محوری، نوع دوستی و شهادت ادامه یابد. وی تاکید کرد: دیگر فرزندان خانواده صارمی نیز با عمل به آموزه های پدر و مادر بزرگوار خود همواره در جبهه انسانیت، باورهای دینی و اعتقادی قدم برداشته و به خود می بالند. برادر شهید صارمی افزود: زنده ماندن نام شهید صارمی پس از گذشت چندین سال از شهادت وی گویای این حقیقت ...
سه شهید و چهار جانباز در خانواده ای که عاشق انقلاب بودند
درنگ آماده رفتن شدند. مادر من درست پشت سر محمد رضا هستم قبل از بازگشت برادرم محمدرضا از اسارت مادرم خواب عجیبی دید، خواب دیده بود تفنگی دارد و همه کسانی راکه می بیند با تیر هلاک می کند که ناگهان منصور را می بیند، مادر از منصور می پرسد تا حالا کجا بودی؟ چرا پیش ما برنمی گردی؟ منصور در جواب به مادر می گوید؛ مادرجان من درست پشت سر محمد رضا بودم و این حرف را سه بار تکرار می کند. ...