بر معبر زمان ایستاده بود و دل آشفته و مضطرب به غبار تلخ و بادهای موسمی خشک فکر می کرد.فرزند پس کوچه های تبریز که از سکوتی پر از فریاد می گریخت،در حصار تنهایی و بیقراری با بغضی که راه نفسش را بسته بود از درخت به پهلو افتاده آبی هاحرف زد ... ... ادامه خبر