سایر منابع:
سایر خبرها
اجتماعی و اخلاقی او انجام بدهند با این ازدواج موافقت کردند و ما 8 ماه بعد زندگی مشترکمان را درحالی آغاز کردیم که من همه تلاشم را برای رضایت و آسایش همسرم به کار می گرفتم. اوایل زندگی خوب و شیرینی داشتیم اما زمانی که فرزند دومم به دنیا آمد تازه فهمیدم که ابراهیم به طور پنهانی با دختری ازدواج کرده است که در دوران مجردی با او ارتباط داشت! این موضوع روح و روانم را به هم ریخت و بدین ...
به گزارش رکنا، چند وقتی بود که به پوریا شک کرده بودم ،پیش چندتا فال گیر فال گرفتم همه می گفتند که پوریا داره بهت خیانت می کنه و همین موضوع باعث می شد بیشتر حساس بشم تا اینکه با مشورت نازی و مهوش تصمیم گرفتم یکی از دوستان دورم را که پوریا تا حالا ندیده سراغش بفرستم تا امتحانش کنم. مرجان را بعنوان مشتری به بوتیک پوریا فرستادم ،اما نتیجه خاصی نگرفتم و بر اساس آنچه مرجان می گفت : پوریا به ...
شهر خودمان به مشهد آمدم و شاگرد یکی از آشناهای قدیمی پدرم شدم. کارگری می کردم و خرج مواد مخدر لعنتی ام را در می آوردم. اما روز به روز حالم بدتر و بدتر می شد. دوستی پیدا کردم که سارق حرفه ای و سابقه دار بود. پیشنهاد داد و من هم بی آن که به عاقبت کار بیاندیشم شب ها همراه او می رفتم و سرقت می کردیم. در این مدت یک بار پدر همسرم زنگ زد. نمی دانم چه می خواست بگوید. با ...
لحظاتی که دور از خانواده و پدر و مادر بودم ، تنها پناهگاهم ، خانه پر مهر و محبت او ، و روی گشاده و پدرانه وی بود! در آن هنگام که در خانه قلهک ایشان گام می نهادم ، مهر و بزرگواری پدرانه او ، غم های دوری از خانواده را از من زدوده می ساخت! تو گویی که در کنار پدرم نشسته ام! صحبت ها و داستان ها و رخدادهای پر فراز و نشیب این شخصیت ، خود کتابی قطور بود ، و در هر رخداد و فراز و ...