سایر منابع:
سایر خبرها
خوب همه را به گردش و تفرج می خواند. آقای عزیز آیا دریاچه در دیده شما چون آینه نمی درخشد؟ همه ی آسمان بر صفحه ی سیمگون آن منعکس گشته است و... جغد بزرگ که ذوق شعر نداشت گفت: هوم؛... بلی؛... بلی؛ ... اما آقای اندریاتاکا... و غیره، موش هایی که من شکار می کنم بسیار لذیذند و اگر شما لطف کنید و مرا سرافراز بفرمایید و یک شب شام را مهمان من باشید مزه ی آن ها را خواهید چشید! - آقای رابلو... و غیره ...
... این ها شکم بچه های مرا سیر نمی کنند . مادر فارازا گفت: من دو زنبیل پر از دانه به تو می بخشم! مرغ پس از شنیدن این وعده به درنگ به پرواز آمد و در گوشه ای از ساحل رود بر فراز کنام فوئه منا ایستاد و گفت: این جا!... من او را می بینم!... مردم این جا را بکنید... او جانور بسیار بزرگی است!... بسیار پر زور و نیرومد است لیکن عده ی شما بسیار است... همه شروع به کار کردند و زمین را کندند و ...
باشم که برای عرض بندگی و تازه کردن دیدار به خدمت برسم! کایمان بزرگ سرحال و خرّم بود زیرا بامداد آن روز طعمه ی لذیذی خورده بود، از این روی در پاسخ خارپشت گفت: برادر کوچک عزیزم! من هم از دیدار تو بسیار شادمانم! در این رود بزرگ موجود فهمیده و هوشمندی پیدا نمی شود. همه از من می گریزند و من هر چه فکر می کنم سبب این را پیدا نمی کنم. تاندراکا و کایمان بزرگ چند دقیقه در کنار هم ایستادند و گفت ...
لغزید و مردم در کنار رود جمع می شدند و گذر زورق رامیکیلوک (1) شاه را تماشا می کردند. شاه مردی بسیار زیبا بود، لیکن تا آن روز همسری شایسته برای خود نیافته بود و هم از این روی بود که روزی بر زورق بزرگ خود نشست و برای یافتن زنی دلخواه و شایسته روی به راه نهاد. دختران که از اندیشه ی شاه آگاه شده بودند خود را به زیباترین زیورها و پیرایه ها می آراستند و در کنار رود می ایستادند و هنگامی که ...