سایر منابع:
سایر خبرها
سیاسی ام را در حد امکان در سال 54 تحت تعالیم پدرم در سطح روستاها آغاز کردم و بعد آرام آرام تا سال 56 در دبیرستان این فعالیت ها را ادامه داده و در ایام انقلاب به صورت علنی حضور پیدا کردم و تا آنجایی که از دستم برمی آمد کوتاهی نمی کردم. 17 تیر سال 1358 با همسرش که 10 سال از او بزرگتر و کارمندی از یک خانواده نسبتاً مذهبی، فرهنگی و کشاورز بود ازدواج کرد و علی رغم اختلاف سلیقه های معمول بین هر ...
را از قبل و در حال سفر افطار نمایند. س 52٫ دانشجویان و یا افراد دیگری که هر هفته به محل درس یا کار می روند و برمی گردند، حکم نماز و روزه شان در ماه رمضان چگونه است؟ ج همه کسانی که برای مدت معیّنی از سال حداقل کم تر از ده روز یک سفر به قدر مسافت شرعی دارند به حکم کثیرالسفر همه جا نمازشان تمام است و روزه شان را باید بگیرند، مگر آنکه ده روز در یک جا بمانند که در سفر اول بعد از ...
پدر خانواده در اختیار گشت های انتظامی قرار گرفت و مرد میانسال در پایانه مسافربری بروجرد دستگیر شد. متهم با انتقال به پلیس آگاهی در بازجویی، قتل اعضای خانواده اش را انکار کرد. تا این که با به هوش آمدن پسرک مسموم، در بیمارستان راز جنایت مرگبار پدر برملا شد. نقشه مرگبار پدر خانواده پدرم بعد از صرف غذا 3 عدد قرص انرژی زا و بدنسازی به مادرم، خواهرم و من داد و از خانه خارج شد همین جمله کافی ...
...، من رو از هر فحشی که بلد بود بی بهره نذاشت! خب؛ خیلی ها چیزهایی رو بلدن که اگه نگن بهتره، اما می گن؛ این هم روش! بعد از فیلمبرداری موبایلم رو روشن کردم و متوجه شدم که از طرف مادرم 12 تا میسدکال دارم. نگران شدم و جلدی بهش زنگ زدم . گوشیش رو پدرم برداشت. وقتی صدامو شنید با تعجب ازم پرسید؟ تو مگه زنده ای؟! گفتم معمولا مرده ها با موبایل صحبت نمی کنن. بهم گفت به جای خوشمزگی یه ...
در 79 سالگی این همه کار و برنامه پیش رو داشته باشد؟ آخر می دانید، زندگی روی زمین شبیه قبرستان نیست که بایستیم. بعضی آدم ها زنده اند اما مرده اند؛ فقط راه می روند. من یک آدم زنده ام. خب، برای زنده ماندنتان چه کار کرده اید؟ شاید در ژن من این باشد. درست نمی دانم، اما می دانم راز زندگی آنقدر بزرگ است و آنقدر کوچک که نمی شود با کلام خلاصه اش کرد. من نمی توانم. ممکن است ...
زیارت امام می روید؟ مگر امام که بوده و چه کرده که همه این قدر به او احترام می گذارند و هر سال برای او مراسم می گیرند؟ پدر و مادرم به هم نگاه می کنند و بعد پدرم می گوید: او به ما استقلال داد مادرم می گوید: او به ما آزادی داد. همین سؤال را از معلم هم پرسیده بودم و او گفته بود! ... مهم تر از همه، او به ما جمهوری اسلامی داد و ما را از ظلم و ستم حکومت ظالمانه پادشاهان نجات داد و هدیه ای را که ...
. آنروز در خانه مشغول تماشای یک برنامه تلویزیونی به نام قهرمانان آینده بودم که برنامه مشت زنی آماتورها را نشان میداد . چهره جو مارتین را دیدم که گوشه ای مشغول تمرین دادن افراد خود بود . به مادرم گفتم : این مردی بود که سرقت موتورم را به او اطلاع دادم . او به من گفت که عضو باشگاه مشت زنی شوم . یادم هست که پدرم در این مورد تردید داشت . بعد زنگ زدند . کسیکه در را باز کرد گفت : کاسیوس ! جانی ...
مان بود. در زمین خاکی هم یا جوراب مان پاره می شد یا کفش مان. پدرم با ما دعوا می کرد. اما یک نفر بود ک همیشه از ما حمایت می کرد؛ مادرم. او حتی یک وقت هایی ما را فراری می داد که برویم و به فوتبال مان برسیم. البته هم پدرم و هم مادرم برای ما زحمت های زیادی کشیدند. تا پدر و مادر نشویم متوجه نمی شویم که خیلی از مخالفت های شان چه معنایی داشت. من همین الان در برخی از موارد به اندازه همسرم صبور ...