آفتاب کم کم دارد غروب می کند. اشعه های طلایی خورشید، جای خود را به رنگی سرخ فام می دهد، خورشید پشت کوه های غربی، غربتی ناهمگون را روی سر شهر می ریزد. رنگ آسمان شهر به تیرگی می گراید. دل ها می گیرد. از دور صدایی می آید انگار! مردی بر حنجره اش، زخم می زند ... ... ادامه خبر