دولت بهار: ابراهیم در گوش او که چیزی از این مراسم نمی دانست حرفی زد. جوادبا تعجب وبلند پرسید:جدی میگی؟! ابراهیم هم آرام گفت: یواش بابا هیچی نگو! بعد به طرف منبرگشت. خیلی شدید وبدون صدا می خندید. گفتم: چی شده ابرام؟ زشته نخند! گفت: به جواد گفتم. . . ... ادامه خبر