سایر منابع:
سایر خبرها
بودند که امیر محبی ، یک سال بعد از شهادت پدر و در ادامه ی راه برادر، به فیض شهادت نائل آمد. بابا در شهرستان آستانه اشرفیه در حال تحصیل دروس حوزوی بود که با مادرم ازدواج می کند. مقدمات حاصل شد و در یک مراسم بسیار ساده و سرشار از معنویت مادرم با مهریه ی یک جلد کلام خدا و 14 سکه به عقد پدر که آن زمان 19 ساله بود، در می آید. مادر بارها برایم گفته است: که تنها دلیل انتخاب او ، اعتماد به ...
، صدای گریه اش اشکم را درمی آورد. پدرش توی درگاهی هنوز منتظر ایستاده. دلم می خواهد ردش کنم برود پی کارش اما کلمه ای از دهانم بیرون نمی آید. صدای هراسان ِ فتانه را می شنوم: آلو اورژانس؟... دست هایم شل می شوند دو طرف ِ بدنم. نفس ِ آخر را می کشم و توی بغل فرزانه می افتم....) در بیمارستان ، در لحظاتی بین هوشیاری و بی هوشی ، دوست ِ خانوادگی اش به گفته ی یکی از دخترهاش ، یا همکار ِ ادبی اش به ...