سایر منابع:
سایر خبرها
مدتی رفتیم اهواز ولی اوضاع اون طوری نبود که آقام بتونه از عهدش بربیاد. یه عمر کریستال از بندر و دبی خریده بود و توی حجره اش به مشتریاش فروخته بود. اومدیم تهران. زندگی مونو از دست داده بودیم. آقام به هر دری زد تا کار گیر بیاره . سر پیری شد شاگرد مغازه چینی فروشی، بعدش که به سرش زد تا خودش یه بساطی واسه خودش فراهم کنه که گیر این محمودخان خدانشناش افتاد. سه میلیون ازش قرض گرفت ...
افراد برای خودشان تعریف می کنند باعث شده تا عمقی خواندن درس و فهم عمیق مقداری کمتر شود. امروز طلبه به فکر آینده شغلی خودش است. امروز واقعاً اطراف طلبه را جاذبه های مختلف پر کرده و به طرف خودش می کشاند و نمی گذارد طلبه به طرف خواندن عمیق دروس برود. لذا گاهی فقط به فکر گذراندن و تمام کردن و امتحان دادن می افتد، این واقعاً می تواند خطری برای حوزه باشد. اساتید همه فن حریف یا استاد متخصص ...
خانواده ایرانی - آرام و متین ایستاده بود . نگاهش به گوشه ای خیره و غرق در افکار خود؛ مثل همیشه. در تنها باری که او را دیدم کاریزمای خاصی در چهره و قامتش موج می زد. چند ماه بعد مصاحبه ای با صادق خرازی داشتم. روایت می کرد که همین چند روز پیش در همین اتاقی که تو نشسته ای نشسته بود. با هم صبحانه خوردیم، کلی هم حرف زدیم . یک بار هم فیلمی از او در کنار محمد باقر قالیباف برایم جلب توجه کرد ...
به سراغ سایر کتاب های نوشته شده از این شهید بروم و اینگونه کتاب " عاشق ترین صیاد" نوشته و پرفروش ترین کتاب سال شد. 7 سال پیش دوباره به ذهنم زد که سراغ همان خانم های چایخانه بروم، شماره خانم فاطمه موحدی مهر را به دست آوردم هر چه با ایشان می گفتم، زیر بار نمی رفت که صحبت کند سایر خانم ها هم می گفتند تا ایشان رضایت ندهد ما صحبت نمی کنیم! آخرین روز یک جمله به ایشان گفتم که کار خودش را کرد ...
به گزارش کوگانا پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس، دوران دفاع مقدس، دورانی بود که هر کسی از زن و مرد، پیر و جوان، شهری و روستایی حتی عشایر غیور کشور دست به دست هم داده و هم دل و هم زبان به اندازه وسع مالی و توان جسمی خود به رزمندگان خطوط مقدم جبهه کمک می کردند این کمک رسانی در غالب خدمات پشت جبهه تا ارسال مواد غذایی و حتی پوشاک فصل بود ، آنچه در پیش رو دارید بخشی از خاطرات خدمات مادربزرگ ها ...
کار کردن بزرگ کرده است و حالا برایش سخت شده که ته تغاری حاج عبدالله، مردی که همه محل روی او قسم می خوردند، با زن و بچه اش این همه نامهربانی کند. مریم گوشه چادر مرضیه را بین دو انگشتش می گیرد؛ جلوی میز ایستاده اند، آن طرف مرد جوانی است که مریم را خطاب قرار می دهد، اما مرضیه همه پرسش هایش را پاسخ می گوید. مدارک را تمام و کمال ارایه می دهند، حتی تنها آدرسی که از محمود دارند؛ انبار یکی از ...
به خاطر تارو پودش که از پنبه و پرز پشم مرغوب بوده و طرح میناخانی ریزبافتش که روزها طول می کشید تا قالیچه ای سه متری بافته شود. بعدها راه و رسم بازار عوض شد. خریدار کم شد و فرش های ماشینی جای فرش دستی را گرفتند. آن هم فرش ورامینی که گران بود. راه و رسم مردم روستا هم تغییر کرد. گرایش شان به بافت فرش کم شد. یک زمان دیدیم هر چی می بافیم رو دستمون می مونه. سفارش کم شده. دیگه صرف نمی کرد. خانم ...
همسرش می گوید: روز عید فطر بود که مادر مرتضی به خواستگاری من آمدند، آن زمان مرتضی شاگرد پدرش بود و در مغازه کار می کرد و سرانجام من و مرتضی 28 بهمن سال 78 ازدواج کردیم. وی می افزاید: نخستین صحبت هایی که با هم داشتیم حول محور فعالیت های بسیج و حوزه بود و فعالیت های فرهنگی گسترده ای داشت و سعی می کردم مرتضی را همیشه همراهی کنم و چون در خانواده خودمان، همه با فرهنگ ایثار و شهادت مأنوس بودند، درک ...