سایر منابع:
سایر خبرها
.... برایشان عجیب بود که یک خانم خودش بلند شود برود انگلیس و همسرش تهران بماند! به حدی که پسرخاله من بلژیک زندگی می کند آمد ایران برگشت به مادرش گفت آره فائزه طلاق گرفته! مثلا یکی از پاسدارهای بابا، آقاجلال که از همان روزهای اول انقلاب با بابا بود و چند سال پیش فوت کرد یک روز از من پرسید فائزه !خانم تو راستی راستی از حمید جدا شدی؟ شایعات را شما هزار بار هم تکذیب کنی، انگار کسی اصلا گوش نمی دهد! یا کسی تکذبیه را نمی شنود؛ اگر هم می شنود باور نمی کند. ...
! برای آنها خیلی عجیب بود. فردای آن روز یا دو، سه روز بعد از آن، که با بابا صحبت کردم، گفتم این قدر دارد به من خوش می گذرد خواهشا هیچ کاری نکنی من بیایم بیرون ! من اصلا نمی خواهم بیایم بیرون! چون فردای آن روز مهدی را گرفتند. وقتی آمدند ملاقات من گفتند مهدی در بازجویی و انفرادی هست و شرایط سختی هم دارد، چون من خوب بودم، من توی بند بودم، همه بودند، من اصلا شرایط سختی نداشتم. زندگی ...
روز یا دو، سه روز بعد از آن، که با بابا صحبت کردم، گفتم این قدر دارد به من خوش می گذرد خواهشا هیچ کاری نکنی من بیایم بیرون ! من اصلا نمی خواهم بیایم بیرون! چون فردای آن روز مهدی را گرفتند. وقتی آمدند ملاقات من گفتند مهدی در بازجویی و انفرادی هست و شرایط سختی هم دارد، چون من خوب بودم، من توی بند بودم، همه بودند، من اصلا شرایط سختی نداشتم. زندگی خیلی خوبی بود. حدود سی نفر بودیم، یک سری ...
بالای سر تک تک نیروها می رفت تا حالشان را جویا شود. روایت تدارکاتی که به خط نرسید شب عملیات ماموریت ما تصرف قسمتی از ارتفاعات لاله حمره بود که با موفقیت پشت سر گذاشتیم. صبح عملیات طی تماس تلفنی شهید ورمزیاری گفتند می خواهم نزد شما بیایم مرا راهنمایی کنید. با بی سیم، کلت منور و تیرهای رسام راهنمایی کردیم. باید از دشت شیلر که حدفاصل ما و عراق بود، عبور می کرد. همچنین ...