سایر منابع:
سایر خبرها
به گزارش رکنا، حرف های مهدیه در ذهنم جولان می داد. همین نیم ساعت قبل با هم صحبت کرده بودیم. می گفت: رفته بودم خونه خاله ام. بیچاره دیگه از دست یاسر به ستوه اومده. هاج و واج مونده بود و نمی دونست باید چیکار کنه؟! همش خودش رو فحش می داد و می گفت: لعنت به من با این پسر تربیت کردنم! کجای کارم ایراد داشت که پسرم، تنها پسرم که با بدبختی بزرگش کردم اینطوری از آب در اومد؟! بعد از فوت شوهر خدا بیامرزم ...