سایر منابع:
سایر خبرها
کردم آن قدر از دستم عصبانی است که می خواهد مرا بکشد. آن روز عصر به همراه یاسر به خانه مادرش رفتیم. از ماشین که پیاده شدیم یاسر با دیدن زن جوانی که پسرکی در بغل داشت و از در خانه مادرش بیرون آمد، اخم هایش را درهم کشید. حدس زدم که آن زن مهدیه باشد. می دانستم با وجود جدایی اش از یاسر رابطه اش را با مادر یاسر خالهاشقطع نکرده و به خانه او رفت و آمد می کند. مادر یاسر هم که از حرف ها و حرکاتش معلوم ...