سایر منابع:
سایر خبرها
تهران – اقتصاد برتر – 7 فروردین 96 فقط دو کتاب؛ نسخه ویرایشی کتابخانه امریکا از مجموعه مقالات جیمز بالدوین و رمان ها و داستان های نخستین . از زمان دبیرستان (با توجه به اینکه در سال 1965 فارغ التحصیل شدم) تا همین چند وقت پیش هیچ چیزی از بالدوین نخوانده بودم و چون رمانی که روی آن کار می کردم داستان آن در دهه های 1950 و 60 می گذرد، از روی وظیفه نگاهی به این کتاب کردم. طولی نکشید که وظیفه جای خود را به لذت، حیرت و تحسین داد. بالدوین در هر دو جبهه ادبیات داستانی و غیرداستانی نویسنده قابلی است و من جایگاه او را در میان بزرگ ترین های قرن بیستم امریکا می دانم. نه فقط به خاطر خبرگی و شجاعتش، نه فقط به خاطر طیف گسترده احساسی اش (از فوران خشم تا دلنشین ترین عواطف) بلکه به خاطر کیفیت نوشتارش، به خاطر جمله های تراش خورده اش. نثر بالدوین، نثری است که آن را امریکایی کلاسیک می نامم، به همان شکل که تورو را کلاسیک می دانم و در بهترین شکل به او باور دارم، بنابراین برایم بالدوین با تورو در بهترین شکلش کاملا برابر است. خیلی عجیب است که خواندن هر دوی کتاب ها را تقریبا یک سال پیش تمام کردم اما هنوز هم روی میز عسلی ام هستند. نمی توانم بگویم چرا؛ فقط دوست دارم این دو کتاب آنجا باشند. مایه تسکینم هستند. زنی به مردانی نگاه می کند که به زنان نگاه می کنند ، مجموعه ای وسیع و شاهکار از مقاله های سیری هوسوت. اما از آنجایی که با سیری ازدواج کرده ام اجازه بدهید انتخاب دیگرم را هم معرفی کنم؛ رمانی از فران راس به نام Oreo که نخستین بار ناشری کوچک در سال 1974 آن را منتشر کرد، توجه ناچیزی به آن شد یا اصلا نشد، سپس کاملا ناپدید شد تا اینکه انتشارات نیو دیرکشنز چاپ مجدد آن را در سال 2015 منتشر کرد. متاسفانه این تنها رمانی است که راس نوشت، و بدبختانه اینکه راس در 50 سالگی یعنی در سال 1985 از دنیا رفت. اما چه شاهکار کم حجمی است این کتاب، حقیقتا یکی از لذت بخش ترین، خنده دارترین و هوشمندانه ترین رمان هایی که در این چند سال اخیر به آن برخورده ام، اثری کاملا مبتکرانه که زبان آن ترکیبی از نثر فرهیخته، محاوره سیاه پوستان و زبان ییدیش به بهترین نحو است. صدها بار از خنده ریسه رفتم و کتاب کوتاهی است کمی بیشتر از 200 صفحه که در هر صفحه اش از خنده به خود می پیچید. به سوی فانوس دریایی اثر ویرجینیا وولف. وقتی 18 ساله بودم چند کتاب از وولف خواندم ( امواج و اورلاندو ) خیلی از این کتاب ها خوشم نیامد و برای 51 سال بعد اسم وولف را از فهرستم خط زدم. چه اشتباه احمقانه ای کردم. به سوی فانوس دریایی یکی از زیبا ترین رمان هایی است که خوانده ام. داستان در من رسوخ کرد و باعث می شد به رعشه بیفتم و مدام اشک در چشم هایم جمع می شد. موسیقی جمله های بلند و پیچ دارش، دست کم گرفتن عمق احساساتش، ریتم دقیق ساختارش آنقدر برایم تکان دهنده بود که تا آنجا که می توانستم آهسته خواندم، سه چهار بار یک پاراگراف را می خواندم و بعد سراغ پاراگراف بعدی می رفتم. علف های هرز غرب ، کتابی 628 صفحه ای، کتاب راهنمای پر از تصویری که نوشته گروه چهل نفره متخصصان علف هرز است و سازمان انجمن غربی علم علف آن را منتشر کرده است. عکس های رنگی آن گیرا هستند اما چیزی که خیلی از آن خوشم آمد اسم های گل های وحشی است... صدها اسم گل هست و لذت خالص خواندن این کلمه ها با صدای بلند هرگز در بهبود حال و روزم با شکست مواجه نشد. این کتاب اشعار زمین امریکایی است. داستان های زیادی هست، داستان های خیلی زیادی که طی سال ها جمع شده اند، اما زیر سایه نفرتی که علیه برخی نامزدهای اخیر ریاست جمهوری بر زندگی مهاجران انداخته اند، این داستان را به شما معرفی می کنم چون بازیگر آن یک مهاجر است. صاحب لوازم التحریر فروشی محله مان در بروکلین مردی است که در چین متولد شده است. دستیار او در مکزیک بدنیا آمده و زنی که صندوقدار است در جاماییکا. چند ماه پیش عصر یک روز سرد، جلوی پیشخوان این فروشگاه ایستاده بودم و آماده پرداخت وسایلی که خریده بودم می شدم، صندوقدار جاماییکایی متوجه شد که آب بینی ام دارد می ریزد (به خاطر هوای سرد) اما به جای اینکه بی توجهی کند تا بهم بگوید که بینی ام را پاک کنم، یک دستمال کاغذی از جعبه دستمال بیرون کشید، از روی پیشخوان دولا شد و بینی ام را پاک کرد. باید اضافه کنم که خیلی آرام این کار را کرد، بدون اینکه حرفی بزند. اینکه بدون اجازه ام من را لمس کرده بود، اشتباه بود؟ شکی نیست که بعضی ها این فکر را می کنند. اما از نظر من، رفتارش عملکرد غیرمتعارف مهربانی بود و به خاطر کمکی که بهم کرد، از او تشکر کردم. نمونه ...