سایر منابع:
سایر خبرها
در ایستاد و به سنگر تکیه داد. من تلفنی صحبت می کردم و شفیع زاده همچنان کنار در ایستاده بود که آقای بهشتی وارد شد. با ماشین آمده بود. شفیع زاده که معلوم بود برای رفتن خیلی عجله دارد با دیدن او فکری کرد و گفت: خب حالا که آقای بهشتی آمد شما با او بیا من رفتم، آنجا منتظرم هستند . راه افتاد و رفت. وقتی مکالمه من تمام شد، ما هم بی درنگ پشت سر او راه افتادیم. منطقه ناآرام بود. گلوله های توپ ...
در گوشه حیاط سپاه مشغول نماز بود . او نماز را همیشه خوب می خواند . اغلب، در جمع ها، او را به دلیل تقوایش ، پیشنماز می کردند . با اینهمه ، این بار نمازش حال دیگری داشت . بعد از آنکه تمام شد یکی از برادرها به شوخی گفت : " نماز جعفر طیار می خواندی ؟ " او با خوشحالی پاسخ داد : به جنگ آمریکا می رویم . شاید هم نماز آخرمان باشد در بین راه مثل همیشه شروع کرد به قرآن و حدیث خواندن و ...