سایر منابع:
سایر خبرها
. جلویش را گرفتم و خواستم که مرا سریع به فرودگاه برساند. او وقتی که سر کیسه را شل کردم گفت: بپر بالا اما نمی دانم چه طور شد که موتور غیب شد و من بر دوش راننده موتور سوار شدم و از بالای گردنش با سر در حال سرنگون شدن بودم که خودم را بال کشیدم. راننده با سرعت در حال دویدن بود که صدای زنگ ساعت مرا از رویا بیرون آورد. ساعت پنج و سی صبح را نشان می داد در حالی که پرواز اهواز به تهران هفت و سی بود. ...
شد سوار بر اتومبیل شخصی به سمت محل کارش به راه افتاد اما اتومبیل با تپه ای از خاک برخورد کرد. شدت برخورد به حدی بود که قسمت جلوی ماشین تا صندلی راننده کاملا جمع شد و البته بوی شدید بنزین تمام فضا را پر کرد، احتمال می رفت هر لحظه با مشتعل شدن بنزین، ماشین آتش بگیرد. آقای سلاک به هر بدبختی بود خودش را از ماشین بیرون کشید و تا جایی که می توانست از ماشین دور شد که ناگهان خودروی او آتش گرفت ...
کمی چشم هایت گرم شود، صدای فیلم های مزخرفی که می گذارند، اعصابت را بهم می ریزد. کتابی بیرون می آورم که موبایلم زنگ می خورد. صدای باد حواسم را پرت کرد. شیشه را بیشتر پایین کشید و سیگارش را بیرون انداخت. صدای ضبط را زیاد کرد. صندلی اش را عقب می کشید و پایش را دراز کرد. گفت: -تو بازم می خوای برگردی؟ سرش را چسباند به پشتی صندلی. منتظر جوابم نماند.نگاهم به جلو بود. به خط وسط اتوبان. به گاردریل. به ...