سایر منابع:
سایر خبرها
زمستان سال 92 بود که مردی با نگرانی خودش را به پلیس رساند و ادعا کرد همسرش از خانه خارج شده و به طرز مرموزی گمشده است . این مرد که ناصر نام دارد وقتی با دستور بازپرس پیش روی افسر تحقیق نشست گفت: همسرم "آذر" وقتی من سرکار بودم به من زنگ زد و گفت می خواهد به خانه دوستش "فریبا" برود و شب بر می گردد . وی افزود: ساعت 9 شب بود که به خانه رفتم، نیامده بود، به موبایلش زنگ زدم، خاموش ...
ضربه ای به او زدم و فرار کردم اما من آنجا را به آتش نکشیدم. در ادامه لباس خون آلود متهم نیز در خانه اش کشف شد و در نهایت پرونده با تکمیل تحقیقات به دادگاه فرستاده شد. در دادگاه در جلسه محاکمه که در شعبه 113دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد متهم با وجود اعترافات قبلی اش قتل را انکار کرد اما با این حال به قصاص محکوم شد. مدتی بعد قضات دیوان عالی کشور رأی را نقض کردند و پرونده ...
خاموش است. دوبار در زدم ... همسرم را دیدم که پشت سر او یک نفر پاسدار ریش دار قد بلند ایستاده بود که دو بار به من گفت : بیا تو، بیاتو، همسرم گفت: برو و من فرار کرم، هنوز فاصله در خانه تا محل ورودی گاراژ به کوچه را طی نکرده بودم که صدای تیری بلند شد و متعاقب آن صدای جیغ همسرم را شنیدم که جیغ زد: آخ او را کشتی ... چند متری در کوچه دویدم. برای این که سبکر شوم ساک محتوی پول را که دستم بود ...