سایر منابع:
سایر خبرها
مسلمانان بود: بکن تجدید بیعت روز جمعه دگر ایام؛ وقت کسب و کار است خطیب جمعه در هنگام خطبه مسلّح بودنش یک کارزار است به خطبه گوش دادن با جماعت بیاناتش چو درّ شاهوار است بیا در جمع یاران ای مسلمان حضور سبزتان دار و ندار است به هنگامی که دشمن در ستیز است تو هم آماده شو یاران سوار است ...
دارند مهمترین فرد نه سردبیرتون تو مرکز روزنامه تون است و نه خودتون بلکه فردی ست که دارید ازش عکس می گیرید مسئولیت خیلی سنگینی در قبال اون فرد دارید چون شاید این روزها این مسایل واسه خیلی از عکاس ها مطرح نباشه. مجری : شما برای گرفتن عکس ها باید خیلی خیلی به سوژه تون نزدیک باشید خیلی وقتها در شرایطی بسیار دشوار ، فکر میکنم “فرانک کاپا” عکاس معروف امریکایی جنگ جهانی دوم بود گفته بود که اگر ...
بیتو گویی به پیکر هر سر مو خنجرستم جدا از تو به حور و خلد و طوبی اگر خورسند گردم کافرستم چو شمعم گر سراندازند صدبار فروزنده تر و روشن ترستم مرا از آتش دوزخ چه غم بی که دوزخ جزوی از خاکسترستم سمندر وش میان آتش هجر پریشان مرغ بی بال و پرستم درین دیرم چنان مظلوم و مغموم چو طفل بی ...
از ابرهای تار پُر است گلویِ جاده هم از بُغضِ انتظار پُر است اگر که دفترت از خاطراتِ من خالیست میان دفتر من از تو یادگار پُر است به خاکهای مسیرت نگاه کن گاهی که زیرِ هر قدمت قلبِ بی قرار پُر است مگیر خُرده اگر مُنتَصب شدیم به تو چرا که دور و برِ گُل همیشه خار پُر است مرا برای خودت کن به خَلق وا مگذار دلِ خرابِ من از دستِ روزگار پُر است ...
بر این دل هم نشان بگذار و بگذر مرا با یک جهان اندوه جانسوز تو ای نامهربان بگذار و بگذر دو چشمی را که مفتون رخت بود کنون گوهرفشان بگذار و بگذر در افتادم به گرداب غم عشق مرا در این میان بگذار و بگذر به او گفتم: حمید از هجر فرسود! به من گفتا: جهان بگذار و بگذر ************** گاهی ...
روشن نمودن مشعل و یا آتش برفراز آن به مناره ( محل نور ) موسوم شده است. در فرهنگ غیاث اللغات واژه مناره بدین مضمون آمده : ( اباالفتح / چراغدان و جای بلند که بر آن چراغ افروزند چرا که این صیغه اسم ظرف است به منی جای نور و مجازا جای بلند اذان گفتن و ستون که از خشت و یا سنگ و آجر بریمین و شمال مساجد بنا کنند شایدکه در زمان قدیم بر آن چراغ می افروخته باشند به همبن سبب آن را مناره گویند ). ...
رهایی ************** ای سنایی چو تو در بند دل و جان باشی کی سزاوار هوای رخ جانان باشی دُرّ دریا تو چگونه به کف آری که همی به لب جوی چو اطفال هراسان باشی چون به ترک دل و جان گفت نیاری آن به که شوی دور ازین کوی و تن آسان باشی تا تو فرمانبر چوگان سواران نشوی نیست ممکن که تو اندر خور میدان باشی ...
...> سحر که غنچه گشاید گره ز پیشانی زند دم از دم عیسی نسیم بستانی سحر که مژده بران صبا به تحفه برند نسیم یوسف مصری به پیر کنعانی به رسم سیر برون آمدم ز کلبه خویش قدم زنان و خروشان چنان که می دانی هزار زمزمه بر لب چو باد نوروزی هزار آبله بر دل چو ابر نیسانی ز سینه فوج کشان ناله های بی تابی ز دیده موج ...
به سادگی بر دل می نشیند. پرنیا نیز از این ظرفیت غافل نبود و آهنگی زیبا بر شعر آواز بلند در شب همنشین گواه از این موضوع بود. تا در قفس بال و پر خویش اسیرست/ بیگانه پرواز بود مرغ هوایی/با شوق سرانگشت تو لبریز نواهاست/ تا خود به کنارت چه کند چنگ نوایی/عمری ست که ما منتظر باد صباییم/ تا بو که چه پیغام دهد باد صبایی شب همنشین در چشم بر هم زدنی گذشت، شبی که با حضور هنرمندان جوان اصفهانی بر کهنه صحنه ...