سایر منابع:
سایر خبرها
الهام ماهری تازه به شهر آمده اند. شاید هنوز یک سال نشده است. بهار پارسال، پسر پایش را کرد توی یک کفش و می خواست به هر قیمتی که شده، خود را به شهر برساند. پدر و مادر هم بالاخره زیر بار رفتند و تصمیم به زندگی در جایی گرفتند که پیش از این هیچ تصوری از آن نداشتند. پدر خاک ها را جابه جا می کرد و حواسش به پسر هم بود تا کار را درست انجام دهد. پسر کمترین رضایتی نشان نمی داد. کل این یک سال را ...
به گزارش شمانیوز: چند روز پیش بود که خبر پیدا شدن ملیکا دختر گم شده مشهدی، خانواده او و مردم را از نگرانی درآورد. اما با پیدا شدن ملیکا پرونده دیگری باز شد و این بار گم شدن پسر بچه ای 10 ساله به مدت 6 ماه حاکی از ادامه داشتن گم شدن و بچه دزدی در مشهد دارد. گویی این مرثیه تمامی ندارد و هر روز باید شاهد این اتفاق غیر انسانی و گریه های پدر و مادرانی باشیم که کودکانشان در معرض خطر و تهدید هستند. ...
.... اوایل شب دوباره آتش گسترش پیدا کرد. انگار که همه دنیا در رنگ زرد طلایی فرورفته بود. شعله های آتش به سرعت زبانه می کشیدند و جرقه ها در همه جا پراکنده می شد. یک پسر جوان یک ورق پهن فلزی پیدا کرد و همه ما برای در امان ماندن از جرقه ها شب را در زیر آن ورق به روز رساندیم. بالاتنه هایمان برهنه بود. موهایم کثیف شده بود و به گوش خود صدای فر خوردنشان را می شنیدم. زخمی ها در اطراف ما پراکنده بودند و ...