سایر منابع:
سایر خبرها
مرتضی و عباس که آنها هم همگی فعال سیاسی بودند سبب می شد که خانه مان همیشه بحث های سیاسی داشته باشیم. البته مصطفی بیشتر از همه سیاسی بود. در خانه سر سفره شام و ناهار و اینها همیشه بحث های سیاسی داشتیم. مگر پدر هم سیاسی بودند؟ ایشان اصلا مغازه اش در پامنار پاتوق گروهی از سیاسیون بود که عموما همگی از جبهه ملی بودند و فعالیت های سیاسی ضد رژیم داشتند. روزنامه ها را می آوردند، می ...
سرِ زنش چتری صورتی می گرفت، دست راستش را از آرنج می شکست تا دست چپ صغرا در آن قلاب شود، دستمال گردن می بست و حرفش را با خاطره ای از دربار شروع و تمام می کرد. یاور می گفت: اعلی حضرت یک شب سر میز شام وقتی داشتم سوپ سرو می کردم به کِنِدی گفت جعفرپور بهترین کسیه که می تونه در این جزیره ثبات به شما پُختن کباب یاد بده. و بعدش نیم ساعتی با کِنِدی توی کاخ قدم زدم و شکل درست کردن کوبیده رو یادش دادم. مهم ...
برای خودش دیگ بار می گذاشت؛ 10 تا 20 تا مثلا یا برای ناهار یا شام. آشپزها مجانی پخت و پز می کردن، چوق را هم خودشان می آوردند. توی برزون اینجوری بود. همه هم بیشتر چلو خورشت می پختند. اونروزها چلومرغ و اینها باب نبود چون تمکن مالی مردم کم بود. یا یه چلو خورشت می دادند یا یه ناشتایی مثلا یه لقمه نون و پنیر یا یه کاسه حلیم. حتی خیلی از هیئت ها شام نمی دادن، مثلا ده شب روضه می خوندن اما فقط شبی آخر شام می ...
...> عصری حالم بسیار بد شد. سرماخوردگی همراه با آبریزش بینی و سردرد. سعی کردم مایعات بیشتری استفاده کنم. مغرب نماز رو خواندم و پایین رفتم. شام و بعدش هم گعده شب آخر رو داشتیم.. من غزل دیگری از مولوی در باره حج خواندم. قطعا مناسب اینجاست: ای خان و مان بمانده و از شهر خود جدا شاد آمدیت از سفر خانه خدا روز از سفر به فاقه و شب ها قرار نی در عشق حج کعبه و دیدار ...