سایر منابع:
سایر خبرها
آزاد شد و دست به معجر دارم بزنیدم ببَریدم به همه میگویم من در این دشتِ بلا چند برادر دارم بار بستید و برفتید ولی من چه کنم من که از معرکه هفتاد و دو پیکر دارم یا اجازه بدهید اینهمه را دفن کنم یا گذارید که انگشتِ جدا بر دارم یکطرف بی سر و بی دست، علمدارِ رشید یکطرف دستِ علمدارِ دلاور دارم دارم اینجا ...
ات یک بوسه با نیابت مادر حسین من ای بر تنت سلام، جواب سلام ده از حنجر بریده به خواهر حسین من زخم تنت ز حد تصَوّر، بوَد فزون زخم دلت هزار برابر، حسین من ترسم کشند دختر مظلومه ی تو را او را نگیر این همه در بر حسین من برخیز و بر مسافر شامت، اذان بگو قرآن بخوان، در این دم آخر حسین من من آن مسافرم که ز خون گلوی تو کردم خضاب، جان برادر ...
الله آجرک الله بقیة الله آجرک الله امشب حرم یک تشنۀ ششماهه دارد فردا سر دست پدر جان می سپارد بهر یک جرعه آب گردد از خون خضاب بقیة الله آجرک الله بقیة الله آجرک الله امشب کند در خیمه ها، قاسم عبادت فردا رود تنها به میدان شهادت دل به قتلگاهش بر عمو نگاهش بقیة الله آجرک الله بقیة ...
که برد شمر، سوی خنجر، دست به خویش می نگرم با دو چشم خون آلود نگاه کردم و در نهر شد شناور، دست به رود علقمه بنگر که می زند بر سر به دست گیری مان موج شد سراسر دست! نمی توانم بر روی عشق، بندم چشم نمی توانم بردارم از برادر، دست تو هر دو چشم من! از هر دو چشم، چشم بپوش ز هر دو دست، برادر! بشوی دیگر، دست به پای دست تو سر می ...
... نشسته ام به تماشای زیر و رو شدنم به لحظه ای که برد شمر، سوی خنجر، دست به خویش می نگرم با دو چشم خون آلود نگاه کردم و در نهر شد شناور، دست به رود علقمه بنگر که می زند بر سر به دست گیری مان موج شد سراسر دست! نمی توانم بر روی عشق، بندم چشم نمی توانم بردارم از برادر، دست تو هر دو چشم من! از هر دو چشم، چشم بپوش ز هر دو دست ...
...> تا که خالی دید جای دست تو خم شد و برداشت و با احترام بوسه زد بر پاره های دست تو آب پاکی روی دست آب ریخت ای به قربان صفای دست تو محمدعلی مجاهدی من آب را وقتی فراهم کرده بودم دل را تهی از ماتم و غم کرده بودم قبل از زمانی که بریزد آبرویم نذرش همه دار و ندارم کرده بودم آقا اگر در دستهایم بود ...