سایر منابع:
سایر خبرها
...، برف می آمد. یک روز برف آمده بود من وداداشم تصمیم گرفتیم وقتی بابا اومد با گوله برف به استقبالش بریم. گوله ها رو آماده کردیم وقتی بابا کلید رو تو در چرخوند گوله را طرفش پرت کردیم. بابا با اینکه خسته بود خودش هم شروع کرد به گوله زدن؛ اما فرق ما وبابا این بود که تمام گوله های بابا به هدف می خورد؛ اما از ما خطا می رفت. پدر اعتقادات را با محبت به زهرا سادات یاد داد یادم می آ ید وقتی می خواستم به ...
چشمانم می آید. سلامم را با صدایی نامفهوم پاسخ می دهند. صدایشان یک خوشامد گرم است به غریبه ها. دختر بس با صدای زیر حرف می زند با جمله های کوتاه و بدون توضیح اضافه: 38سالم بود که فاطمه به دنیا آمد با سر بزرگ، دهان کج، دست ها و پاهای خمیده. شوهرم غریبه بود گفتم این اولی خواست خدا بود بعد کلثوم رو حامله شدم وقتی قابله بچه را داد دستم از حال رفتم با فاطمه مو نمی زد. گفتم بچه بعدیم حتماً سالم به دنیا میاد ...
حیاط همسایه ای پشت بام همسایه دیگر است. چیزی بین زورآباد کرج و ماسوله گیلان را در نظر بگیرد بعد خرابش کنید. بچه ها اما از این پشت بام به آن حیاط می پرند و غرق در کودکی خود هستند. زخم فقر همه بچه هایی که خانه هایشان روی کوه است، زخمی به یادگار دارند. یکی دستش شکسته، یکی پیشانی اش، دختری ساق پایش و... محمد 8 سال دارد. پسر بچه ای لاغراندام با موهای قهوه ای که از ابتدای خیابان ...
درشتش را به رخ می کشد. من بیشتر سال های زندگی ام را در تهران گذراندم؛ سال هایی که تحصیلات دانشگاهی را در رشته حقوق به پایان رساندم و در همین زمینه نیز فعالیت های خودم را ادامه دادم. به خوبی به خاطر دارم که علاوه بر کارشناسی در دادگستری، در دانشگاه نیز تدریس در رشته حقوق را دنبال می کردم، اما زندگی همیشه به یک شیوه نمی گذرد و در هر برهه ای امکان دارد زندگی چهره جدیدی از خود به نمایش بگذارد. ...
البته جوایزی هم دریافت کرده است. با او در پشت صحنه آبی مایل به صورتی به گپ وگفت نشسته و پرسش هایی را طرح کرده ایم. آنچه در ادامه آمده، محصول پرسش های ما و پاسخ های این کارگردان جوان است: احتمالا در بحث کنونی مان آن هم با کاری که تماشا کردیم، باید از این جا شروع کنیم که در نمایش شما با پدیده ای در قامت مشکلات ترنس سکشوال ها مواجه هستیم. آدم هایی که به نظر در جامعه بسیار مظلوم واقع شده اند ...