سایر منابع:
سایر خبرها
را تشخیص دادم و گفتم زن داداش چیکار می کنی؟ با اینکه برای فرار از نگاه های مردم با برقع از خانه خارج می شم اما بارها برای داشتن این پوشش مورد آزار کلامی مردان قرار گرفتم خریدن اسید به راحتی خریدن آب است؛ به دلیل سادگی خرید و فروش این ماده خطرناک راه برای انتقام جویی هایی اینچنینی باز است پدر فاطمه: می خواهم فاطمه را کربلا ببرم. ان شاا... به حرمت آقا،حال دخترم خوب شود ...
ی این درگیری یک تصادف ساده ی رانندگی در درون شهر بود. (مشروح ماجرای درگیری و قتل: http://rivasjonoob.ir/?p=36388) اما سرانجام صبح امروز یکشنبه اول بهمن ماه، قاتل در زندان عادل آباد به دار آویخته شد. بنا بر اعلام منابع قضایی، دو همدست دیگر او نیز دوران حبس های طولانی خود را می گذرانند. انتهای پیام/ س2539 ...
نوآوران آنلاین - علی آکشار - 27 ساله- متهم است درجریان درگیری و مشاجره شدید خانوادگی، همسر26 ساله اش را با چکش به قتل Murder رسانده است، بعد هم با همدستی معشوقه اش یاسمین احمد - 26 ساله-جسد قربانی را تکه تکه کرده و سپس آن را درجنگل های اطراف شهر لیدز به آتش کشیده اند. راز این جنایت Crime هولناک زمانی فاش شد که والدین زن جوان از ناپدید شدن ناگهانی دخترشان نگران شده و با شوهر ...
نوآوران آنلاین - اوایل دسامبر 2017 مردی آلمانی با پلیس این کشور تماس گرفت و از درگیری میان زوج ایرانی داخل خانه شان در یکی از محله های شهر هامبورگ خبر داد. ماموران پس از مراجعه به محل، از همسایه آلمانی این زوج تحقیق کردند و متوجه شدند مرد ایرانی پس از فروکش کردن مشاجره از خانه خارج شده است. ماموران وارد آپارتمان شدند و چند بار زن ایرانی به نام مریم را صدا زدند اما پاسخی نشنیدند. صدای ...
این فرضیه صحه می گذاشت که او در محلی مسقف و آشنا، که به احتمال زیاد خانه خودش بوده، کشته شده است اما همسر مقتول در برابر پرسش های پلیس فقط تکرار می کرد که در قتل همسرش نقشی نداشته و بی گناه است. او گفت: اگرچه ما باهم اختلاف داشتیم اما هیچ وقت به کشتن او فکر نکردم . کارآگاهان با جود انکارهای این زن همچنان به تحقیق از خانواده مقتول ادامه دادند تا اینکه در نهایت به مادرزن جواد ظنین شدند ...
به گزارش مشرق ، چند روز قبل مرد میانسالی در شمال تهران به اداره پلیس رفت و از دامادش به اتهام قتل دخترش در شهر هامبورگ آلمان شکایت کرد. شاکی در توضیح ماجرا گفت: چند سال قبل پسر همسایه مان به نام شاهرخ به خواستگاری دخترم مرجان آمد. پدر و مادرش از قدیم همسایه ما بودند و مشکلی نداشتند. ابتدا با ازدواج آنها موافقت نکردم، اما شاهرخ مدعی بود که عاشق و دلباخته دخترم شده است و او را خوشبخت می ...