سایر خبرها
اعتاب مقدسه ، دست طلب ونیاز دراز نمودم. بامدادان همچون همیشه ، پس از زیارت بارگاه علوی وبهره از رشحات روحی ومعنوی این مکان ، که دیده ودل هیچگاه یارای خارج شدن از این فضا را به انسان نمی دهد ، با گامهایی سنگین که تو گویی وزنه هایی به پای انسان بسته شده است ، قدم از دروازه قبله گاه این آستان به برون نهاده ورو به سوی سرزمین مقدس فرزند شهیدش ، سالار شهیدان ، حضرت اباعبدالله الحسین (ع) ، یعنی ...
اسلحه را گرفت و خسته نباشیدی گفت و رفت سر پست. از زور خستگی، اصلا صورتش را ندیدم. شاید حدود یک ساعت بعد، برادری که باید بعد از پست من نگهبانی می داد بیدارم کرد و گفت: چرا من رو بیدار نکردی؟! پست رو همین طوری ول کردی به امان خدا؟ اسلحه رو کجا گذاشتی؟ الان پاسبخش بیاد، آبرو نمی مونه برامون. از تعجب خواب از سرم پرید. گفتم: من به هوای تو، یه بنده خدایی رو بیدار کردم. اونم اسلحه رو گرفت و ...