خرداد: دیگه داشتم کم می آوردم؛ پدرم یکسره غرو لند می کرد. مادرم هم نسبت به من بی تفاوت شده بود. احساس می کردم یک بار اضافی بر روی دوش خانواده ... دست های سفت و پینه بسته پدرم را که می دیدم کمی به او حق می دادم. وضعیت زندگیمان سخت و طاقت فرسا شده بود ... ... ادامه خبر