سایر منابع:
سایر خبرها
شهدای ایران : زن در مقابل زندان قصر ایستاد ، اشک در چشمش حلقه زد و قطره ای شد بر روی چادر سیاهش روزهای زندگی مثل فیلمی از مقابل چشمانش می گذشت.یاد ان روز افتاد که پسرش از صبح پشت در زندان منتظر ماند اما اجازه ندادند ،پدرش را ببیند.یاد آن روز افتاد که همسرش را میبردند و پسرها پشت موتور مامور را گرفته بودند تا نگذارند بابا را ببرند و روی خاک کشیده میشدند... چهره همسرش نقش بت در قاب ذهنش ،خسته از کم ...
به گزارش ساری نیوز ، بیشتر این زن به قصاص محکوم شده بود که توانست با پرداخت دیه رضایت فرزندان و مادرشوهرش را جلب کند و از حکم قصاص رهایی یابد. رسیدگی به این پرونده از نیمه شب هشتم تیر 89 به دنبال تماس یک زن جوان به نام فاطمه با پلیس شهریار در دستور کار قرار گرفت. این زن به پلیس گفت: من و شوهرم در باغ خواب بودیم که دو مرد وارد باغ شدند و دست و پای ما را با طناب بستند. گمان می کنم مردان ...
به من کمک می کند. حتی شب ها هم به خاطر بچه بیدار می شود و به من کمک می کند. اولین رستورانی که رفتید... - ما اینقدر تحت فشار هستیم که حتی رستوران و کافی شاپ هم نمی توانیم برویم. تفریحات مان یا باغ خودمان است یا ویلای خودمان و ... همسر یکی از فوتبالیست ها بعد از یکی از موفقیت های همسرش گفته بود از موفقیت او خوشحال نشدم، ناراحت هم شدم چون اگر شهرت همسرم بیشتر شود ...
یک باغ رفته بودیم و نمی دانم چه کسی این کار را کرده است . درحالی که زن جوان می گفت نمی داند چه شده است، مأموران، نگهبان باغ را مورد بازجویی قرار دادند. این مرد گفت: کسی وارد باغ نشد اما نیمه شب من متوجه درگیری این زوج شدم. آنها قبل از اینکه بخوابند با هم جروبحث کردند . زمانی که این اطلاعات به دست آمد، سارا مجبور به اعتراف شد. او گفت: شوهرم مدام من را کنترل می کرد و می گفت ...
... از خدیجه دختر حمدان نقل شده است که گوید: وقتی حضرت در نیشابور در محلّه غزو به خانه ما وارد شد، در کنار خانه درخت بادامی کاشت. آن درخت روئید و بزرگ شد و در همان سال میوه داد و مردم خبردار شدند و از میوه اش برای شفای مریض ها می بردند. هر که به دردی مبتلا می شد برای تبرک و شفا از آن می خورد و سلامتی خود را باز می یافت. هر که چشمش درد می گرفت، از میوه آن به چشم می مالید صحّت می یافت و زن آبستن ...
شهید شو. یکبار هم خودش گفت من شهید می شوم تو ازدواج کن. من ناراحت شدم گفتم برای چی این حرف ها را می زنی بعد از شهادتش راضی به ازدواج نبودم خیلی ناراحت بودم. یک شب خواب دیدم یک باغی بود فرشته های بالدار دور من و بچه ام می چرخیدند. شهید از باغ نگاهم می کرد گفت برو قم. من تعجب کردم. الان بعد از ازدواج در قم زندگی می کنم. چه سخن یا نکته ای از شهید در ذهنتان ماندگار شده است؟ روزی ...
توجه به شرایط بچه ها درخواست پرداخت دیه و در صورت امکان دریافت مبلغی بیشتر از دیه از سوی متهم کرد و پرونده با صدور کیفرخواست به شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. بنابر این درخواست و دفاعیات متهم، وی به پرداخت دیه محکوم شد اما اعلام کرد وضعیت مالی خوبی ندارد و نمی تواند دیه را پرداخت کند و خواستار تقسیط آن شد. روز گذشته در جلسه رسیدگی به درخواست اعسار متهم، ابتدا همسر برادر او ...