پله ها را آرام آرام بالا می آمد، نفس هایش تنگ شده بود. به سختی بالا می آمد، عصایی که در دست داشت محکم به پله ها می کوبید و زیر لب زمزمه هایی داشت که ای بابا چرا اینقدر پله، فکر ما آدم های پیر رو نکرده اند، دیگه نمی تونم بالا بیام... تهران – اقتصاد برتر – 31 اردیبهشت 98 ... ... ادامه خبر