سایر منابع:
سایر خبرها
من مشاور کروبی نبودم بلکه کروبی به من مشاوره می داد!
داشتم از من تشکر کنند ولی دوستان بعدا گفتند آن چرت و پرت هایی که نوشته بودی چه بود؟! آخرین نقطه عطف جدایی من از این جریان روز قدس سال 88 بود که شعار نه غزه نه لبنان را سر دادند. گفتم این شعار دهن کجی به امام است. صرف نظر از موسوی و احمدی نژاد ولی این دهن کجی به آرمان های امام است و برای من که ادعای خط امامی بودن داشتم خیلی گران تمام شد. از آن زمان بود که علیه این جریان موضع گرفتم و در ...
ماجرای خودسانسوری مجری قندپهلو
فرستادم و چاپ می شد. بعد هم در تهران در دانشگاه قبول شدم، سرجمع به این نتیجه رسیدم که اگر بخواهم در کارم پیشرفت کنم، باید به تهران بیایم و همۀ مسیرها به روم ختم می شود! صحبت جوانان شد، یاد خاطره ای از مرحوم صابری یا همان گل آقا ی معروف افتادم. من آن ایام در مجلۀ جوانان امروز صفحات طنزی داشتم به نظم و یک مدتی مطالب نثری می نوشتم که کمی برای جوانان و مخاطبانش سنگین بود. یک روز آقای صابری زنگ زده بود ...
علی مشهدی از زندگی عجیب و غریبش می گوید (1)
مشهدی شمایید و اصلا دردش را فراموش کرد و من به اوگفتم دراز بکش تو الان داغی نمی دونی چه اتفاقی افتاده و اون لحظه واقعا حس خوبی داشتم. زندگی ات در این چند وقت تغییر خاصی کرده است؟ نه؛ واقعا زندگی من هیچ تغییری نکرده است. سال هاست با تمام بازیگران و سوپر استار های ایران رفاقت کرده و هیچ وقت از این فضا دور نبوده ام. مدت هاست بچه های سینما به خانه من می آیند و دورهمی هایی داریم ...
خاطرات مسئول دفاعی سازمان برنامه و بودجه از بودجه جنگ
در زمان جنگ، شما مدیر کل آقای روغنی زنجانی بودید؟ بله .من مسئول دفاع بودم.مدیر عمومی و دفاعی .زیر نظر معاونت اجتماعی که اقای ستاری فر بود. تقریبا هر بودجه ای از طرف دولت به نیروهای مسلح داده می شد، از طریق دفتر شما بود. الان بحثی است که گفته می شود دولت آقای موسوی خیلی به جنگ کمک نکرد و جنگ را پیش نبرد . روش های کمک مالی به جنگ هم به شیوه های مختلف بود . یکی کمک های مردمی بود که حساب و کتاب نداشت و به طرف سپاه یا بسیج می رفت، یک بخشی بودجه های عمومی شفاف و غیر شفاف دولت ...
لم د اد ه با کیبورد
. تو رویاهام د ید م کانال زد ه ام و یه سری آد م منفور که ازشون بد م میاد رو هم اد کرد م و یه ریز د ارم بد و بیراه میگم و لذت می برم: ممد گلاب تو اون قیافه ات، کلا باهات حال نمی کنم. / آرش سگ تو روحت که همیشه بعد از امتحان می گفتی من می افتم، آخرش از همه بیشتر می گرفتی! منافق! / آقای جعفری با موهای قرمز! آنشرلی گرامی! هویج محترم! اون صد تومن ما رو بیار بد ه [...] (سرد ار ایرانی هخامنشی)/ بابک جان د ...
زجرم نده حالم بده
. . . با اینکه تو از من دل بریدی زود رفتی و اشکامو ندیدی دلتنگم قطعه بعدی بود که بهنام صفوی همچنان با انرژی و علاقه آن را اجرا کرد. این قطعه نیز از جمله قطعاتی بود که با همخوانی حاضران همراه بود. با اجرای این قطعه و دست و جیغ حاضران، صندلی های سالن تکان می خورد. و بعد از آن مجدد به سمت پیانو می رود و این یک بیت بخدا بی تو اینجا دیوونه می شم/ دیگه برگرد بیا بمون پیشم را ...
اسرار کفش های یک شهید
: اینکه نمی شود، هرکسی هر کاری بخواهد بکند تو خودت را کنار بکشی، خدا خودش بهتر می داند، برو به مسجد. * البته یک مرتبه گفتید که به خاطر درس راضی نشدید او به جبهه برود، آیا بعد ها مخالفتی با جبهه رفتنش نکردید؟ چرا داشتم، بعد از شهادت پسرعمویش سید حسن خیلی ها به من گفتند نگذارید او برود، خیلی ها نیز به او اصرار کردند که نرود، چون شیمیایی شده بود، بعد از مدت طولانی که به مرخصی آمد، می خواست ...
24 ساعت از زندگی مرجان نازقلیچی منتهی به فاجعه ی منا
. نماز مغرب را باید در مشعرالحرام بخوانیم. پیرزن تکانی به خود داد و خانم معینه دستش را گرفت و به اتوبوسی هدایت کرد که مدتی بود همه منتظر آمدنش بودند. یکی که طاقتش تنگ شده بود، داد زد: - اجکه جان، بجنب ما رو کاشتی در این بیابان همه رفتند و ما به خاطر تو مانده ایم... معینه خانم، از پشت عینک خود به اون مرد که ته اتوبوس نشسته بود و غرولند می کرد؛ نگاهی مدیرانه انداخت و ...
سرلیدر پرسپولیس جواب نکونام را داد/ با کاپیتانی نوروزی مشکلی نداشتم
علیه السلام میفرماید گناه تهمت زدن و دروغ بستن به دیگران از کوهی عظیم سنگین تر است. او در ادامه حرف های خود آورده است:اگر تا امروز سکوت کردم و هنوزم قصد ندارم خیلی حرفها را بزنم فقط به حرمت اینه که رفاقت من و هادی خیلی بیشتر از این چرت و پرت هایی که بهم میگید ارزش داشت.من نذاشتم تو تشیع جنازه هادی کسی سر او تبلیغات بکنه. همه توانم را با کمک بچه های کانون هواداران به کار بستم تا بهترین ...
نامه دردناک دختر خبرنگار ایرانی جان باخته در فاجعه منا
من مه سیماست. بابام این اسم رو برام انتخاب کرده. اون می گفت صورتم مثل ماه قشنگه، مثل فرشته ها، شبیه شاپرک ها. من مه سیما هستم اما همه منو به نام پدرم سیدحمیدرضا حسینی می شناسن، می گن شهید شده، می گن تو حج بوده که شهید شده، اما می دونم که پدرم زنده است و یه جایی تو عربستانه، خیلی وقته که پدر عزیزم رو ندیدم. بابا حمیدرضا کجایی؟ مگه قول ندادی زود برگردی؟ مگه قول ندادی واسم اون ...