سایر منابع:
سایر خبرها
بیرون شهر خوردند و ظاهرا با خانم لهستانی بودند. بعد از ناهار و چای با انتظام الملک بیرون رفته گردش مفصلی در شهر کردیم و کتاب خریدم و سفارش دادیم و انتظام عینک برای شکوه الملک خرید. شام مشاور و میرزا حسین خان مهمان مسیو هربت بودند. امروز برای تقی زاده به توسط شعاع الدوله و برای ذکاءالدوله کاغذ نوشتم. جواب مسیو رُبن را هم که میل دارد به ایران برود و تحقیقات از من کرده بود دادم. دیروز هم ...
جا دیده بودم که آن وقت وزیر خارجه بود. زیناویف آن جا بود، نشست. پاپف هم نشست، قدری صحبت کرده برخاستم. پسر کیرس هم که در طهران بود آن جا دیدم و شناختم. بعد سوار شده آمدیم منزل ناهار خوردیم. بعد از ناهار خیال داریم برویم خزانه را تماشا کنیم و از آن جا توی کشتی بخار نشسته برویم توی رودخانه نوا گردش کنیم تا بعد چه شود که نوشته خواهد شد. بعد از ناهار منلیکف، که سابقا در طهران وزیرمختار بود ...
. گفتم: عیب کار ما در طهران است. این اشخاص بر مشکلات ما چندان چیزی نمی توانند اضافه کنند. امشب هم مشاور شام این جا نبود و بعد از شام با انتظام و علائی بر بدبختی خود و سرگردانی خندیدیم؛ زیراکه از گریه گذشته است. مشاور خوب آدم بی خیالی است. در این حال مشغول عیش خودش است. مستر مور هم از لندن آمده می گفت: حواشی لرد کرزن را که دیدم در خصوص مسافرت شما به لندن نتوانستم نتیجه بگیرم. اما ...
به زبان فرانسه به امپراطور گفتم: درست من نمی توانم فرانسه بعضی مطالب ها را حالی کنم مترجم لازم است اصرار کردند که خیلی خوب می دانی. گفتم: خیر. بالاخره فرستادیم شلکنُف آمد. به قدرِ نیم ساعت همه جور صحبتی کردیم. امپراطور اگرچه نوشته بودم گردن کلفت و خوش بنیه هستند، اما صورت امپراطور خیلی چین دارد. با این سن نباید این قدر صورت شان چین داشته باشد؛ ولی مزاجا بسیار خوب و خیلی قوت دارند، ریش زرد کمی هم دارند. دفعه اول که با امپراطور از پله ها بالا می آمدم شمشیرم توی دستم بود، دیدم یک چیزی توی دستم افتاد، فهمیدم که از شمشیر خودم است، یواش به دست راستم داده گذاردم جیبم، بعد که نگاه کردم دیدم الماس برلیان بزرگ شمشیرم است که افتاد توی دستم. خیلی خوش وقت گردیدم که الحمدالله گم نشده و به فال نیک گرفتم. ...
پیشواز عید نوروز می روند و خود را برای آغاز سال نو آماده می کنند. او، بیان کرد: از حدود بیست روز قبل از عید، قالی، گلیم و تخت نَمد را از اتاق ها بیرون می آوردند و به وسیله الاغ به بیرون از شهر می بردند و روی کوپه ای از قلوه سنگ که کِهل گفته می شد پهن می کردند و می تکانند و یا دو سر فرش را می گرفتند و با زدن چوب، خاک های مانده را از آن دور می کردند. همچنین خانه های کاهگلی ...