سایر منابع:
سایر خبرها
خلاصه می شد. تو با سکوتت حرف می زدی، می خندیدی و راه نشان می دادی و گاهی اخم چاشنیِ چشمانت می شد که کسی خطا نرود. لابه لای کتاب های منزوی و انور تو را باید پیدا می کردم. جایی که برادر به برادر می رسید تا در کنار هم به میدان جنگ بروند. آنجا که ابوالفضل(ع) از حسین(ع) پرسید: من هم به خیمه خواهم آمد؟ و امام(ع) پاسخ داد: من به خیمه خواهم رفت و تو نه و عباس(ع) سر پایین انداخته و اشک ریخت. در ...