سایر منابع:
سایر خبرها
فکرشهر فاطمه غلامی: چوب در دستان ننه طلا می رقصید؛ طوری که بچه ها هر بار پشت سرشان را نگاه می کردند تا بدانند ننه چقدر با آن ها فاصله دارد، گمان می کردند تیری سه شعبه در دست دارد و هر لحظه آماده پرتاب است. دو برادر، همه توان خود را در پاهای لاغر و استخوانی شان جمع کرده و به سمت خانه می دویدند. - صابرو! ناصرو! اگر بیاین تو دِسُم کُشتُمِتون! ننه طلا با این سنش، چنان نیرویی به ...
دست من بود به همه شما می زدم. اینجا نایستید ... صدای جمعیت دوباره بلند می شود. یک نفر فریاد می زند: من کارمند فلان اداره هستم. اسمم را هم رد کرده اند. چرا راهم نمی دهید؟ مرد در جوابش می گوید باید به مرکزی بروی که اسمتان ثبت شده است. زن جوان دیگری می گوید: من متولد 59 هستم اما اجازه نمی دهند داخل شوم. در حالی که همین ها صبح همسایه ما را واکسن زدند. مگر می شود آن قدر دروغ بگویند! دوستم چند سال از ...
تودرتوی زندگی ام چه می کردم. من با شعر نفس می کشم، زندگی می کنم، شاد می شوم یا رنج می کشم. از طرفی چون از کودکی شعر می گفتم، می توانم بگویم شعر همزاد من است، نه فقط بخشی از وجودم. خودتان در روزهای سخت و شرایط روحی نامطلوب، شعر می خوانید یا شعر می نویسید؟ بر خلاف تصور بسیاری از مخاطبان، نه! من به مضمون این مصرع حافظ اعتقاد دارم که، کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد! حتی سوگ سروده هایم ...
مینویی و سیف الله داد یا محمدرضا جوزی که الان در دانشگاه های آمریکا مشغول تدریس است. اینها همه شان اشکالات تاریخی تقوایی را به او یادآوری کرده و حتی از لحاظ دراماتیک هم کمکش می کردند. تقوایی در پاسخ به این جملات در گفت وگو با تجربه عنوان کرده بود: من یک قفسه کامل کتاب دارم از هر کتابی که درباره جنبش جنگل در ایران چاپ شده. آقایان چون خودشان فیلمنامه خواندن بلند نبودند، علم کردند که تقوایی تاریخ نمی ...
دستی به سوی تو روی لبم گُل می کند : آقا درود از دور شهادت امام رضا ع تسلیت باد ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: ::: بر در دوست به امید پناه آمده ایم همره خیل غم و حسرت و آه آمده ایم چون ندیدیم پناهی به همه ی مُلک جهان ...
؟ تمام مسائلی که من با سینما داشتم، تمام عشق ورزی هایم به سینما و تمام مواد مورد نیاز برای این اعتیاد، همه دست به دست یکدیگر داده بودند و در آن شب زمستانی سال 1364 در عرض چند دقیقه فیلمنامه خودش را به من نشان داد. 13 ناخدا خورشید- 1365 ناصر تقوایی: شباهتی که بین داشتن و نداشتن و ناخدا خورشید هست، شباهتی عمده و اساسی است. این دو در واقع، یک موضوع اند که به دو صورت نوشته ...
بیدارش می کند، مدتهاست به بهانه تعطیلی مدارس، شبها تا دیر وقت بیدار است و چون دایم در خانه به سر می برد خانواده به او زیاد سخت نمی گیرند و نظم همه چیز از دستشان خارج شده است. حالا دست و رو نشسته با چشمانی خواب آلود پای گوشی مادر نشسته تا در کلاس درسی شرکت کند که نه او معلم را می بیند و نه معلم او را و نظارتی هم نیست جز مواخذه های مادر برای آنکه دل به درس و مشقش بدهد. در فاصله ...